متن ادیت نشده 🙏♥️( بار green emerald«زمردسبز» )
تو اتاق وی آی پی نشسته بودن ، میز وسطشون پر از انواع شراب ها و الکل های گرون قیمت و چند ساله بود
جا سیگاری های کریستالی روی میز پر از فیلتر های سیگار بود
نور اتاق با نور های آبی و بنفش تزیین شده بود و فضای آروم و در عین حال شیطنت گونه ای داشت
پیک هاشون به محض اینکه خالی میشد توسط خودشو دوباره پر میشد
اتاق رو دود و بوی سیگار و شراب گرفته بود، تنها چیزی که ارومشون می کرد تا خرخره سیگار کشیدن و مشروب خوردن بود
هر کدوم یه بطری تموم کرده بودن اما هنوز کمی مست شده بودن
بوگوم: حالا می خوای چکار کنی تهسونگ؟
تهسونگ: نمی دونم نمی دونم
کلافه گفت و دستاش رو دو طرف سرش گذاشت ، خواهر زاده عزیزیش از یه آلفای خون خالص مافیا باردار بود اونم سه قلو
اینا به کنار ، اون خون خالص قدرت خیلی زیادی داشت ، از همه لحاظ زورش از تهسونگ بیشتر بود
چه از لحاظ قدرت چه پول و چه دسته ای که داشت ، تهسونگ عمرا بتونه اون دیو هفت سر رو مهار کنه
بوگوم این دفعه رو به یوگیوم گفت
بوگوم: تو چی ؟
یوگیوم: من هیچی ( پوزخند) میدونی امروز چه خبری به دستم رسید؟؟
دو آلفا توجهشون رو به یوگیوم دادن
یوگیوم: بهم خبر رسید جین بارداره، اون توله اون آلفای خشن رو بارداره
و از سر مستی خنده بلندی کرد ، وقتی خندش تموم ثانیه ای بعد بغض کرد و اشکاش راه خودشون رو پیدا کردن
بوگوم: ما باید با سیاست پیش بریم
یوگیوم لیوانش رو روی میز کوبید و رو به بوگوم با عصبانیت گفت
یوگیوم: هر دفعه همینو میگی ، دقیقا بگو باید چه گهی بخوریم
بوگوم: ما خودمون رو نشون میدیم بعدش باهاشون رفت و آمد میکنیم تو این فاصله که باهاشون رفت و آمد می کنیم قطعا می تونیم یه بهانه ای گیر بیاریم ، بعد از اینکه بهانه مون جور شد باید براش مدرک جمع کنیم ، وقتی مدرک جمع کردیم به حضور ملکه شکایت میکنیم و خواهرزاده هامون رو میاریم پیش خودمون
تهسونگ و یوگیوم چند لحظه فک کردن تا حرف های بوگوم رو حلاجی کنن
وقتی بهش فک کردن دیدن راه خوبیه و موافقت خودشون رو اعلام کردن و به امید پیروزی پیک هاشون رو بهم زدن و سر کشیدن
YOU ARE READING
THAT IS MY OMEGA [Kookv]
Novellaنام: اون امگای منه 💫 جونگکوک ، نامجون ، یونگی الفاهایی هستن که می تونن رایحه خودشون رو پنهان کنن پدر هاشون مدام اونها رو تحقیر می کنند و کتک می زنند جین ، تهیونگ ، جیمین امگاهایی هستند که توسط پدر تحقیر و کتک زده میشن و به دستور اونها مجبور با افرا...