46

1.8K 125 2
                                    

متن ادیت نشده ساری 🙏♥️

کوک و تهیونگ روی مبله سه نفره کنار هم نشسته بودن و تهسونگ رو به رو شون روی مبل دونفره نشسته بود

سکوت بدی حاکم بود، کوک هنوز متعجب بود خب انتظار نداشت تهیونگ دایی یا فامیلی داشته باشه چون تهیونگ هیچ وقت چیزی نمی گفت ، قطعا امگاش دلیلی داشته حتما بعدا ازش می پرسید

تهیونگ نگاهی به سه تا جعبه کوچکی که روی میز بود انداخت ، پوزخندی زد داییش اونارو برای توله هاشو خریده بود

ته: عزیزم میشه منو دایی تنها حرف بزنیم؟

بالاخره تهیونگ سکوت رو شکست ، کوک نگاهی به اون دو انداخت

کوک: مطمئنی؟

تهیونگ با اطمینان لبخندی زد و سری تکون داد

کوک: باشه هر طور راحتی

ته: لطفا توله ها رو هم ببر

کوک: باشه عزیزم

کوک به همراه دوتا خدمتکار با توله ها رفت پایین و اون دو رو تنها گذاشت

تهسونگ از پایین تا بالا نگاهی به تهیونگ انداخت و در آخر روی گردن پر از کیس مارکش ثابت موند

رد مالکیت اون خون خالص رو کل بدن خواهر زاده اش بود ، نگاهش رو از گردن تهیونگ گرفت و به چشمای گربه ایش داد که بدون هیچ حسی بهش نگاه می کرد

چشمای تهیونگ کاملا شبیه چشمای خواهرش بود حتی رایحه توت فرنگی هم که داشت از خواهرش گرفته بود

ته: خب؟

سکوت بینشون شکست ، تهسونگ سوالی نگاهش کرد تهیونگ پوزخندش رو حفظ کرد

ته: نگو که برای تبریک تولد توله ها اومده بودی دایی جان

دایی جان رو با لحن تمسخر آمیزی گفت

تهسونگ: زندگیت چطوره؟

بدون توجه به حرف های تهیونگ و نیش کنایه هاش پرسید

ته: عالی ، الفام دوستم داره و منم دوسش دارم

تهسونگ زیاد از لفظ آلفام که تهیونگ گفت خوشش نیومد اما خب نباید چیزی می گفت

تهسونگ: واقعا ؟

ته: اوهوم ، راستی به مزار مادرم سر زدی ؟

تهسونگ با شنیدن این حرف بغض گلوش رو فرا گرفت اما به هر زحمتی بود بغضش رو خورد

تهسونگ: اون خواهرم بود ، جزوی از گوشت و خونم بود

ته: جزوی از گوشت خونت بود و اون وقت زیر دست اون آلفای عوضی خون بالا می اورد؟

تهیونگ هم بغض کرده و هم عصبانی بود

THAT IS MY OMEGA [Kookv]Where stories live. Discover now