34

1.9K 140 0
                                    


بومگیو خواست چیزی بگه که در کار خونه به شدت باز شد و بعد از اون افراد بومگیو به رگبار بسته شدن ، سه آلفا کنار هم حرکت می کردند و بدون وقفه شلیک میکردن

وقتی به امگاها رسیدن اونا رو پشت خودشون کشیدن و دوباره شلیک کردن

کوک: که با هیونگات میری گردش هان؟

یونگی: جیمین کافی فقط یه خراش برداشته باشی

نامجون: که میرین خرید

هر سه در ثانیه به امگاها توپیدن و دوباره شلیک کردن رو از سر گرفتن

چانگ ووک و افراد دسته دوم جلو تر اومدن و امگاها رو تحویل گرفتن

اونا رو به سمت ون های بیرون کارخونه بردن و بعد از سوار شدن اونها ون مشکی رنگ حرکت کرد

افراد بومگیو پشت ستون ها پناه گرفته بودن و خود بومگیو میزی که لپ تاپ روش بود رو دیوار دفاعیش کرده بود

برای لحظه ای شلیک گلوله ها متوقف شد تا ببینن چی به چیه ، بومگیو که دید صداها خوابیده با صدای بلندی گفت

بومگیو: جی کی باید حرف بزنیم

و یه دستش رو بالا آورد و وقتی تیری به شلیک نشد کامل از سرپناهش بیرون اومد ، کوک و نامجون و یونگی اسلحه هاشون رو پایین آورده بودن و افراد پشتشون هم همین طور

کوک زبونش رو داخل لپش کرده بود با اسلحه گوشه پیشونیش رو می خاروند ، نامجون با فک قفل شده منتظر توضیح بود و یونگی زبونش گوشه لبش بود و منتظر توضیح بود

با بیرون اومدن بومگیو منتظر بهش نگاه کردن ، با دیدن پوزخند بومگیو ابرویی بالا انداختن

کوک: بنال

بومگیو: اوه یکم با ادب تر جناب جی کی یا بهتره بگم بزرگترین مافیا آسیا

کوک: که چی ؟ اینکه من مافیام چیش به تو میرسه ؟؟

بومگیو: این به من ربطی نداره اما قطعا به تهیونگ ربط داره

کوک با شنیدن این جمله دلش ریخت اما تو ظاهر نشون نداد

یونگی: منظور ؟

بومگیو: راستش من به جی کی پیام دادم که امروز بیاید اینجا اما انگار امگاهاتون زودتر متوجه پیام من شدن

نامجون: درست حرف بزن حرومی

بومگیو: راست و پوست کنده بگم اونا می‌دونن شماها دقیقا کی هستین حتی نقش شما رو هم تو باند می‌دونن

سه آلفا به معنای واقعی کلمه هنگ کردن ، یعنی امگاهاشون اونا رو ول میکردن ؟ یعنی اونا رو ترک می کردن ؟

بومگیو بهشون نزدیک شد و چند بار تاسف با روی شونه کوک زد و با لحن مثلاً غمگینی به سه آلفا گفت

THAT IS MY OMEGA [Kookv]Where stories live. Discover now