35

2K 141 0
                                    

عمارت نامجین )

از وقتی که اومده بود صدبار طول و عرض اتاق رو متر کرده بود ، می ترسید ...... می ترسید آلفاش فکرای خوبی درباره اش نکنه ، داشت برای بار صد و یکم اتاق رو متر می کرد که در اتاق باز و بسته شد

خب  به راحتی از حس فرمون های عصبانی و مضطرب آلفا فهمید اومده

به سمتش برگشت ، تمام هیکل آلفا رو از نظر گذروند و نگاهش به دستش افتاد

روی دستش خراش نسبتا عمیقی بود . لباسش بخاطر کشتن افراد بومگیو خونی بود

اول باید دستش رو پانسمان می کرد تا عفونت نکنه ، به سرعت به سمتش رفت

دست نامجون رو کشید و اون رو روی تخت نشوند ، اما نامجون خسته و نگران بود و کاری نمی کرد

جین جعبه کمک های اولیه رو از دستشویی آورد و پیش آلفاش رو تخت نشست

بسته پنبه الکلی رو برداشت و باز کرد ، پنبه رو روی زخم آلفا کشید و آروم زخم رو تمیز کرد ، نامجون لبش رو بخاطر سوزش دستش گاز گرفت

جین بعد از تمیز کردن زخم یکم روش پماد زد ، بعد از اون گاز استریل رو روی زخمش گذاشت و دستش رو باند پیچی کرد

جین وسایلی که در آورده بود رو جمع کرد و خواست بلند شه که صورتش اسیر دستای بزرگ و مردونه جفتش شد

نامجون با دستاش سفت صورت جین رو نگه داشته بود و نگران بهش نگاه میکرد ، تو چشمای جین نگاه کرد و با تردید و ترس گفت

نامجون: جین از پیشم نمی ری درسته ؟ منو ترک نمی کنی مگه نه؟

خب جین تعجب کرده بود ، یعنی چی ؟ برای چی باید آلفاش رو ترک کنه

دستاش رو روی مچ نامجون گذاشت و با لبخند آرومی جواب داد

جین: برای چی باید ترکت کنم ؟ هوم؟؟ برا چی باید کسی رو که عاشقشم ترک کنم نامی؟

نامجون: یعنی نمی خوای بخاطر چیز هایی که بومگیو بهت گفته ولم کنی ؟ هان؟

جین: معلومه که این کار رو نمی کنم

نامجون یکم خیالش راحت شد ، دستاش رو پایین آورد و جین رو سفت بغل کرد

خب حالا جین می فهمید چرا جفتش اینقدر پریشونه، آلفاش رو متقابلاً بغل کرد و رایحه شیرینش رو برای آروم کردن آلفاش آزاد کرد

نامجون با تمام وجودش رایحه شیرین جفتش رو وارد ریه هایش کرد

جین: اگه می خواستم برم همون شب ازدواجمون که همه جا شلوغ بود فرار می کردم

نامجون: منظورت چیه؟

جین: وقتی توی ویلا بودیم این تهیونگ بود که اول فهمید و به ما هم گفت، خب میدونی منو و جیمین هم توی مدارک تون گشتیم و متوجه نقشتون توی باند شدیم

THAT IS MY OMEGA [Kookv]Where stories live. Discover now