41

1.8K 129 2
                                    

نکته( بچه ها تو این فیک بیبی چک ها این طوریه که اگر یه خطش روشن باشه یعنی طرف یه هفتشه بخاطر اینکه طول بارداری گرگا دو ماهه بیبی چک ها این طوریه)

////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

به بیبی چک توی دستش نگاه کرد که یکی از خط هاش پر رنگ بود و بهش چشمک میزد

از ذوق لب پایینیش رو گاز گرفت تا توی دستشویی صدای جیغش اکو نشه

قطعا الفاش خوشحال میشد ، آلفاش عاشق بچه بود بیبی چک رو انداخت تو سطل اشغال و بلند شد

به دست و صورتش آب زد و رفت بیرون ، یه قر ریز داد و رفت پایین و همزمان آهنگ مورد علاقه اش رو از خوشحالی زمزمه میکرد

وقتی به پایین رسید رو به خدمتکارا گفت که قصد داره برای امشب خودش آشپزی کنه

+ اما قربان اگه الفا بفهمن مارو سرزنش میکنن

با گفتن اینکه اون با من خدمتکارا رو مرخص کرد ، پیشبند رو بست و مشغول آماده کردن غذا ها شد ، باید این خبر رو به بهترین نحو به آلفاش میداد........

بعد از پختن برنج و کبابی کردن گوشت دوکبوکی ها و کیم چی رو هم روی میز گذاشت و با دوتا لیوان و پارچ آب میوه میزش رو تکمیل کرد

نگاهی به میز انداخت ، خب تکمیل بود تو فاصله که شام آماده شده بود وقت داشت تا یه کیک شکلاتی هم درست کنه

البته که حالش از بوی گوشت بهم خورد و یک بار بالا آورد اما این مانع این نشد تا کارش رو ادامه نده

کیکی رو از فر درآورد تا خنک بشه ، وقتی خنک شد اون رو با خامه ای که درست کرده بود و میوه های ریز مثل گیلاس و تمشک و توت فرنگی و اینا تزیین کرد

کیک رو گذاشت توی یخچال تا خامش خراب نشه ، نگاهی به سر و وضعش کرد یه دوش کوتاه بد نبود

به سمت اتاقشون رفت البته از پله ها با احتیاط بالا رفت ، اگه الفاش میفهمید با این وضعیت امشب اون آشپزی کرده دعواش می کرد اما خوب می ارزید

وارد حموم شد ، توی آینه به خودش نگاه کرد از وقتی ازدواج کرده بودن آلفاش گفت موهاش رو رنگ نکنه چون رنگ مشکی بیشتر بهش میاد

خب رنگ موهای خودش مشکی بود ، یه دوش کوتاه گرفت و اومد بیرون

اول لباس پوشید و بعد با یه حوله کوچک نم موهاش رو گرفت ، سشوار رو برداشت و موهاش رو کاملا خشک کرد و بعد از اون اونا رو شونه کرد و یه وری حالت داد

به لباش نگاه کرد ، برق لب صورتی رو که هم رنگ لباش بود برداشت و روی لباش مالید تا بیشتر اونارو به رخ آلفاش بکشه

در آخر از تو آینه قدی یه نگاه کامل به خودش انداخت و راضی از تیپش لبخندی زد

با صدای باز شدن در بزرگ عمارت و ماشین به سمت بالکن رفت

THAT IS MY OMEGA [Kookv]Where stories live. Discover now