20

2.4K 169 5
                                    

( عمارت کوکوی)

صبح با آلارم گوشی تهیونگ هر دو بلند شدن ، تهیونگ دست دراز کرد و گوشیش رو خاموش کرد

کوک طبق عادتی که پیدا کرده بود منتظر بود تا تهیونگ بوسه صبحش رو بده، تهیونگ که قیافه منتظر آلفا رو دید خنده کوتاهی کرد یه بوسه اروم روی لبای آلفا گذاشت

ته: صبح بخیر کوکی

کوک: صبح توام بخیر دلبر کوچولو

و سرش رو تو گردن تهیونگ فرو برد و رایحه شیرینش رو بو کشید

بلند شدن و بعد از انجام کارهاشون رفتن پایین و سر میز نشستن ، خدمتکارا با دیدنشون تعظیمی کردن و با لبخند صبح بخیر گفتن

تهیونگ با لبخند شیرینش جوابشون رو داد و کوک به یه سر تکون دادن اکتفا کرد

مشغول خوردن شدن و خدمتکارا هم به کار خودشون مشغول شدن

کوک: امروز باید بری بیمارستان؟

کوک در حالی که قهوه اش رو می خورد پرسید

ته: اره باید برم همین جوری هم یک هفته غایب بودم

کوک: خب الان برای اینکه سر کلاس بری آمادگی داری؟

ته: قبلا هم گفتم من همیشه از بچه های دیگه جلو ترم جناب

با حرف تهیونگ هر دو خنده کوتاهی کردن . بعد از اینکه صبحانه اشون تموم شد رفتن بالا تا آماده بشن

تهیونگ باید می رفت بیمارستان و کوک هم باید برای یه سری از کارها می رفت به ساختمان پک

تهیونگ یه پیراهن سفید ساده با یه شلوارم جین مشکی پوشید ، همیشه وقتی به بیمارستان می رفت تیپ های ساده ای میزد تا زیاد جلب توجه نکنه چون بخاطر قیافه کیوتش همین جوری هم تو چشم بود

کوک هم مثل همیشه یکی از کت و شلوار های خوش دوخت و گرون قیمتش رو پوشید

رو پیراهن سفیدش یه کت و شلوار خاکستری پوشید و کفشهای مشکیش رو هم پوشید

به امگاش نگاه کرد که داشت کتاباش رو جمع میکرد ، از نظر کوک اون تو ساده ترین لباس هم خوردنی و کیوت بود

به سمتش رفت و از پشت سفت بغلش کرد ، زیر گوشش با صدای بمی زمزمه کرد

کوک: فک کنم باید تو خونه زندانیت کنم

ته: آخه چرا ؟

کوک: چون جنابعالی به شدت خواستنی و اگه کسی بخواد بهت نزدیک بشه من قطعا تیکه تیکش میکنم

ته: ووییی کوکو چرا اینقدر خشنی

کوک: همینه که هست

ته: مهم اینه که چشمای من غیر از تو کسی رو نمی بینه

تهیونگ با خجالت زمزمه کرد ، کوک تو گلو خندید و لاله گوش تهیونگ رو بوسید و ازش جدا شد

تهیونگ به سمتش برگشت و به آلفای خوشتیپش نگاه کرد و اخم مصلحتی کرد

THAT IS MY OMEGA [Kookv]Where stories live. Discover now