42

2K 133 0
                                    

کلافه روی تخت نشست، سینه هاش خیلی درد میکردن و تغییر سایز داده بودن

سینه هاش کاملا آماده شیر دهی بودن ، کلافه دستی توی موهای مشکیش کشید

جیمین گفته بود این بخاطر اینه که توله هاشو خون خالص و قوی هستن از موقعی که به دنیا میان شیر می خوان و نمی تونن صبر کنن تا شیر مادر رقیق بشه

کوک تو اتاق کارش بود تا چند تا ورقه رو امضا کنه ، اگه به آلفاش می گفت می تونست مشکلش رو حل بکنه اما خب از اون طرف کوک دیگه ولش نمی کرد

ته: به جهنم اَه

با حرص گفت ، خواست بلند بشه که همون لحظه کوک اومد داخل وقتی چشمش به کوک افتاد با لحن زاری گفت

ته: ددیییی

کوک: جونم بیبی

با قدمای تند به سمت امگای گرد و قلمبش رفت ، کنارش روی تخت نشست و پیشونیش رو بوسید

کوک: دلبر کوچولوی من ویار کرده؟

ته: نه ددی ..... ددی سینه هام درد میکنن

کوک: الهی قربونت برم خوشگلم چکار کنم خوب بشن ؟

ته: بمکشون ( 😈 مود نویسنده )

کوک: بمکمشون؟؟

با ابروهای بالا رفته پرسید که با نق زدن تهیونگ دست به کار شد

لباس تهیونگ رو در آورد و تهیونگ رو با احتیاط دراز کرد ، تهیونگ با لبای آویزون و ناراحتی به کوک گفت

ته: زشت شدم

کوک گونه اش رو بوسید

کوک: اتفاقا از قبل هم کیوت تر شدی دلبر کوچولو

ته: اما خیلی چاق شدم

کوک: الهی من فدات شم این تو دوران بارداری طبیعیه نفسم

تهیونگ دیگه چیزی نگفت ، کوک سرش رو خم کرد و نیپل تهیونگ رو به دندون گرفت

چندبار نیپلش رو مک زد که بعد از اون مایع گرمی داخل دهنش پخش شد

تعجب کرد اما مزه اون مایع گرم اینقدر فوق العاده بود که نتونست کنار بکشه

با سرعت بیشتری مکید ، اون مایع به شدت معتاد کننده بود

کوک: اووممم

ته: آه ..... آخ

تهیونگ بخاطر آروم شدن درد سینه هاش آه آسوده ای کشید و انگشتاش رو لای موهای مشکی آلفاش برد و نوازش کرد

کوک با لذت و پر سر و صدا نیپل تهیونگ رو برای خوردن اون مایع خوشمزه میمکید

بعد از مدتی سینه راستش رو ول کرد و سراغ سینه چپش رفت

بعد از یک ساعت مکیدن اون یکی سینه رو هم تموم کرد و به چهره آروم امگاش نگاه کرد

لباس امگاش رو تنش کرد و کنارش دراز کشید ، همسرش رو بغل کرد

THAT IS MY OMEGA [Kookv]Where stories live. Discover now