13

2.8K 203 1
                                    

( ویلای کوکوی )
کوک صبح با برخورد نور خورشید چشماش رو باز کرد و اول از همه چشماش صورت بی نقص و دلبر امگاش رو دید ، مژه های بلند امگاش بخاطر بسته بودن چشماش بیشتر تو چشم بودن و لبای بستش بخاطر دیشب وروم کرده بودن
دیشب ، با یاد آوری دیشب لبخندی زد دیشب امگاش رو کاملا برای خودش کرده بود از این بابت تو دلش عروسی بود
بوی ملایم و شیرین وانیل و توت فرنگی رو به ریه هایش کشید ، بوی امگاش واقعا مست کننده بود
کوک: دلبر کوچولو بیدار شو
با صدای ملایمی گفت اما تهیونگ یک میلی متر هم تکون نخورد ، کوک دلش نمی اومد برای بیدار کردن امگاش صداش رو بالا ببره پس تصمیم گرفت با بوسیدن صورت و لباش بیدارش کنه
اول از همه پیشونیش بعد پلکاش ، گونه هاش ، لپاش ، چونه اش و در آخر لبش رو بوسید تا بیدارش کنه
تهیونگ با حس بوسه های آرومی که رو صورتش زده میشد اروم چشمای درشتش رو باز کرد ، وقتی هوشیار شد به کوک نگاه کرد که با یه لبخند منتظر بهش نگاه می‌کنه
کوک: صبح بخیر دلبر کوچولو
ته: صبح بخیر کوکی
و بعد لبای کوک رو بوسید ، با یاد آوری دیشب تهیونگ لبخند خجالت زده ای زد و سرش رو پایین انداخت ، دیشب بهترین شب زندگیش بود
بعد از اون همه مقاومت بالاخره تونسته بود تا اولین بارش رو به آلفاش بده
کوک: بیبی درد داری؟
ته: یکم
کوک بلند شد و آروم تهیونگ رو براید استایل بغل کرد و به سمت حمام توی اتاق رفت ، خودش نشست و تهیونگ رو روی پاهاش نشوند ، آب رو باز کرد و آب گرم وان رو پر کرد
وقتی وان پر شد آب رو بست ، تهیونگ یه وری سرش رو روی سینه لخت آلفا گذاشته و الفا با دست تتو شدش مشغول ماساژ دادن دل امگا شد
تهیونگ دستش رو روی تتوهای گنگ آلفاش کشید ، تتو های آلفاش از نوک انگشتاش تا کتفش ادامه داشت و بعضی از جاهای پهلوهایش و کمرش هم تتوهایی داشت
کوک: تتو هامو دوست داری بیبی ؟
ته: بله ددی
و بعد از گذشت چند دقیقه تهیونگ گفت
ته: بسه ددی خوب شد
کوک: باشه موهات رو بشورم نفسم ؟
ته:اوهوم
موهای تهیونگ و خودش رو به نوبت شست و بعد از بدناشون رو و بماند که این وسط تهیونگ شیطنت هایی آب بازی و کف باز رو کرد و کوک هم همراهیش کرد
بعد از این که خودشون رو شستن حوله های تن پوششون رو پوشیدن و اومدن بیرون
کوک یه باکسر مشکی پوشید و بعد از اون یه پیراهن نسکافه ای با شلوار همرنگش و کفش قهوه‌ای روشن پوشید و به تهیونگ نگاه کرد که داشت منتظر نگاهش میکرد
کوک: اگه فک کردی میرم بیرون باید بگم از این خبرا نیست
تهیونگ پوکر نگاهش کرد که کوک ادامه داد
کوک: بالاخره که باید لباس پوشیدن جلو من برات عادی بشه بیبی
تهیونگ چشم قره ای به کوک رفت ، با این وضع قطعا تو حمام هم نمی تونست لباس بپوشه پس بیخیالش شد ، یه چشم قره ی دیگه به کوک رفت
همون جور با حوله باکسر و شلوارش رو پوشید و پوزخندی زد
٫٫ فک کردی جناب جئون ٫٫
تو ذهنش گفت و بعد از پوشیدن باکسر و شلوار لی آبی اسمونیش از توی کمد یه پیراهن گل‌بهی از کمد برداشت و حوله تن پوشش رو باز کرد
سعی کرد به نگاه گرسنه کوک روی سینه هاش توجهی نکنه و سریع پیرهن رو تنش کرد و دکمه های رو بست ، طبق عادت جلو پیراهنش رو توی شلوارش کرد و عقبش رو رها کرد تا باسن خوش فرمش رو قایم کنه
به خودش تو آینه قدی نگاه کرد و با کتونی های سفید تیپش رو کامل کرد
تو آینه به خودش نگاه کرد ، لباش از همیشه قرمز تر شده بود و بخاطر بوسیدنای دیشب کوک ورم داشت و روی گردنش چندتا کبودی بود
دلش نمی خواست مخفی شون کنه پس بیخیال کرم پودر شد ، کوک از پشت بغلش کرد و دستاش رو روی شکم نرم امگاش قفل کرد و چونه اش رو روی شونه تهیونگ گذاشت و از تو اینه بهش نگاه کرد
کوک: خیلی زیبایی امگای من
ته: و این زیبایی همش برای توعه آلفا
کوک: پس چی که برای منه
و هردوشون خندیدن و کوک گونه امگاش رو بوسید و با انداختن دست دور کمرش اونو به سمت بیرون هدایت کرد
وقتی رفتن پایین میز چیده شد بود و خدمه بعد از گفتن صبح بخیر و تعظیم رفتن ، تهیونگ هم با یه لبخند جوابشون رو داد و کوک به تکون دادن سر اکتفا کرد
پشت میز نشستن و مشغول خوردن شدن و با یه قهوه صبحونه شون رو تموم کردن
ته: کوکی؟
کوک: جانم؟
ته: اوم من باید از جزوه ام پرینت بگیرم میتونی آدرس یه کافینت رو بهم بدی؟
کوک: تو هیتت می خوای بری بیرون ؟
کوک با اخم پرسید ، تهیونگ به کل هیتش رو فراموش کرده بود
ته: اوه راست میگی حالا من چکار کنم من اونارو لازم دارم
و طبق عادتش لباشو آویزون کرد ، کوک خنده ای کرد و لب اویزون پایینش رو بوسید
کوک: بریز تو یه فلش میدم یکی از افراد بره برات بگیره ، در ضمن اگه تو هیت هم نبودی یکی دیگه رو می فرستادم
ته: چرا ؟
کوک: چون جنابعالی لونای منی
ته: هر چند بی منطق اما قانع کننده
تهیونگ از پشت میز بلند و قبل از رفتنش کوک گفت
کوک: تو اتاق کارم تو کشوی اول میز هم فلش خالی هست هم لپ تاپ
ته: ممنون
و به سمت اتاق کار کوک رفت و واردش شد ، طبق گفته کوک لپ تاپ و فلش رو پیدا کرد و بعد از اینکه جزوه رو توی لپ تاپ ریخت اون رو به فلش منتقل کرد ، وقتی خواست لپ تاپ رو خاموش کنه چشمش به فیلم گوشه صفحه افتاد
کنجکاوی امونش نداد و بلافاصله فیلم رو باز کرد و رو صدای کم گذاشت ، فیلم دوربین های مداربسته خونه پدرش بود اما اینجا چکار میکرد؟
وقتی فیلم به صحنه کتک خوردنش رسید همه چیز دستگیرش شد ، لپ تاپ رو خاموش کرد و البته قبل از اون فیلم رو تو گوشیش ریخت
فلش رو برداشت و رفت پایین ، سرک کشید اما کوک رو ندید ، رفت بیرون و ارشد محافظ ها چانگ ووک رو دید
ته: چانگ ووک شی
چانگ ووک به سمت لونا برگشت و تعظیمی کرد و با یه لبخند کمرنگ رو لباش گفت
چانگ ووک: بله لونا ، کاری داشتین ؟
ته: اوه بله
فلش رو به سمتش گرفت و گفت
ته: لطفا جزوه توی این فلش رو برام پرینت بگیرید
چانگ ووک با احترام فلش رو گرفت و بعد از چشمی که گفت به سمت یکی از محافظ ها رفت
رفت توی خونه تا کوک رو پیدا الان به شدت به رایحه و بغل بزرگ آلفاش نیاز داشت
ته: کوکوووو؟......
کوک بعد از رفتن تهیونگ بلند شد تا با یونگی یا آگوست دی تماس بگیره ، تماس وصل شد
کوک:‌ چطور پیش‌ رفت؟
یونگی: عالی پیش رفت
کوک: می این طور اذیت که نکردن ؟
یونگی: فک نکنم کسی باشه که با شنیدن اسم جی کی شلوارش خیس نشده باشه چی برسه به اینکه بخواد اذیت کنه
و بعد از خنده بلندی کرد که کوک فقط پوزخندی زد
یونگی: هیچ کس نمی تونه کسی رو که تو یه روز ۱۵ تن مواد و اسلحه رو اب کنه اذیت کنه هانی
ته: کوکووووو؟
کوک: الان میام عزیزم
رو به تهیونگ داد زد و بعد از اون رو به یونگی گفت
کوک: من باید برم خسته نباشین ، به بچه ها هم یه پاداش درست حسابی بده
یونگی: بار رد مون رو با هرزه هاش براشون رزرو کردم تا حال کنن ، کوک یه سوال ؟
کوک: بگو؟
یونگی : تو امگات رو کردی درسته ؟
کوک: اره ، دیشب هیتش شروع شد منم آروم کردمش ، البته قبلش خودش اجازه اش رو داده بود
یونگی: اوکی موفق باشی بای
کوک: خداحافظ
ته: کوکووووووو
تهیونگ با بی تابی نالید و کوک سریع از قسمت باربی کیو به داخل خونه رفت و با دیدن امگای بی تابش به سمتش رفت و بغلش کرد
تهیونگ هم بغلش کرد و سرش رو تو کردنش برد تا آروم بشه ، امگاها توی هیت به رایحه جفتشون خیلی نیاز دارن
کوک پشت تهیونگ رو نوازش میکرد تا امگاش آروم بگیره و تهیونگ هم تو گردنش آروم نفس می‌کشید و دستاش رو دور کمر کوک حلقه کرده بود
کوک: هیونگا قراره بیان بیبی
ته: باشه
بی اهمیت گفت و به کار مورد علاقه اش که بغل شدن بود ادامه داد ، کوک خنده آرومی کرد و سر امگاش رو بوسید
کوک : راستی فلش رو چکار کردی؟
ته: دادم چانگ ووک ببره پرینت بگیره
کوک: آهان ، عزیزم یه وقت بخاطر بودنمون اینجا از درست عقب نیوفتی؟
ته: نه من همیشه از بقیه جلو بودم و الانم بقیه باید دوتا جزوه دیگه بگیرن تا به جزوه ای که من دارم برسن
کوک: باشه فدات شم
با صدای زنگ از هم جدا شدن و به سمتش رفتن
کوک: هیونگان
در رو باز کرد بعد از چند دقیقه هیونگاشون از حیاط گذشتن به داخل اومدن
ته مثل سری قبل جین و جیمین رو چلوند البته که جین و جیمین هم همین کار رو کردن ، جین خیلی دلش برای برادر کوچولوش تنگ شده بود ، جیمین هم برای دونسنگش خیلی دلتنگ بود
بعد از کلی ماچ و بوسه احوال پرسی رفتن داخل و به پیشنهاد یونگی رفتن تو حیاط و روی مبلهای چیده شد تو حیاط نشستن
کوک: شماها بشینید من الان میام
کوک رفت داخل و با یه پتوی نازک برگشت و اونو دور تهیونگ پیچید و البته سر راه به نینا گفته بود براشون قهوه بیاره
جین: تهیونگ تو تو هیتی؟
ته: اره هیونگ
یونگی: اوه فک کنم بد موقع اومدیم
ته: نه هیونگ اصلا من دلم برا همه تون تنگ شده بود ، اتفاقا خیلی خوب کردین اومدین
جیمین: اما تو چرا اینقدر آرومی ؟
امگاها وقتی هیتشون رو با الفاهاشون میگذرونن خیلی آروم تر میشن و دلیل آروم بودن تهیونگ هم همین بود و خب جیمین که دکتر زایمان و روابط جنسی امگاها بود اینو خیلی خوب میدونست
تهیونگ با خجالت تو بغل کوک جمع شد و سرش رو انداخت پایین ( پسر با حیام 😂)
کوک بغلش رو تنگ تر کرد و به بقیه که با چشمای درشت نگاهشون میکردن چشم قره رفت
کوک: یااا چیه مگه
نامی: کوک ؟؟
نامجون آب حالت توبیخ گرانه ای گفت و که کوک منظورش رو‌ فهمید
کوک: نگران نباش قبلش خودش بهم اجازه داد
جین: اره تهیونگ؟؟
ته: بله هیونگ خودم اجازه دادم
جیمین: اوووممم الان مشکلی نداری؟؟
ته: هیونگ میشه بحث رو عوض کنیم
نامی: راستی کوک تا کی قراره اینجا بمونیم ؟
و بدین ترتیب بحث عوض شد اما جین به کل هوش و حواسش پیش برادرش بود تا ببینه واقعا خودش اجازه رابطه به کوک داده یا کوک اجبارش کرده
جین به خوبی از رو حالت های تهیونگ می تونست حالش رو بفهمه ، بعد از مرگ مادر تهیونگ اون همه جوره از تهیونگ مراقبت کرده بود و قطعا دلش نمی خواست یه آلفا قلبش رو بشکنه
کوک: تا هر وقت امگاها بخوان ، چطور مگه مشکلی هست ؟
نامی : نه فقط می خواستم بدونم
یونگی: راستی هفته آینده باید برای جشن معارفه جانشین آلفا چویی بریم
نامی: آه نه دوباره اون مراسم مزخرف
و چشماش رو بست سرش رو از پشت به مبل کوبید ، اون مراسم به شدت از نظر نامجون حوصله سر بر بود
توی جشن اول جانشین باید با چند تا آلفا و بتا مبارزه کنه تا خودش رو ثابت کنه بعد اگر جفتش رو پیدا کرده باشه باید جلو همه مارکش کنه و بعد باید با هم یه رقص دونفره برن و بعد شب باید با هم بخوابن البته اینا در صورتیه که جفت داشته باشه
اگه جفت نداشته باشه باید بعد از مبارزه تا آخر جشن به نصیحت ها و راه کار های ریش سفید ها برای اداره بهتر پک گوش بده و که در اون صورت مخش پودر میشه
( من در آوردی 🤣)
ته: کوکو من خوابم‌ میاد
آروم دم گوش کوک گفت که داشت به بحث بقیه گوش میکرد ، کوک بهش نگاه کرد و مثل خودش آروم گفت
کوک: بخواب نفسم من می‌برمت بالا
و همین کافی بود تا تهیونگ چشماش روی هم بیوفته ، بعد از دو دقیقه نفس هایش منظم شد که نشون میداد خوابش سنگین شده ، کوک خم شم و آروم تهیونگ رو براید استایل بغل کرد و بردش بالا و روی تخت گذاشتش و روش رو کشید تا امگای لوس و کیوتش راحت بخوابه .......

________________________________________________________
سیلام سیلام صد تا سیلام 😊😊🙃🙃
خوبین خوشین سلامتین ♥️
سخنی نیست ووت و کامنت و معرفی به دیگران یادتون نره ♥️
فعلا بای لاولیا 😘😘♥️♥️🖐️

THAT IS MY OMEGA [Kookv]Where stories live. Discover now