~Same Old~ [ZIAM MAYNE][COMPLETED]

Chapter 10

~Same Old~
Chapter 10

Enjoy reading 📖!

زين ميخنديد و لويي خيلي جدي نگاهش ميكرد. بعد از اينكه خندش بند اومد به لويي نگاه كرد. اشك گوشه ي چشمش رو پاك كرد و گفت

"بعد از ددي بودن اين شوخيه خيلي خوبي بود"

"من شوخي نكردم زين"

لويي خيلي جدي گفت و شونه بالا انداخت. قبل از اينكه زين فرصت كنه تعجب كنه يا بتونه بقيه ي سوالايي كه توي ذهنش پيش اومده بود رو بپرسه ، صدايي از داخل خونه اومد. موسيقي قطع شده بود و صداي فوش دادن ميومد. لويي سعي كرد از پشت زين داخل خونه رو ببينه. زين هم برگشت. لويي اروم زد روي شونش و زير لب يه چيزي گفت و خيلي سريع سمت در رفت. زين هم دنبالش.

"خفه شو. تو ي عوضي زندگي منو اتيش زدي"

"زندگيت از قبل سوخته بود بدبخت"

از دست چند تا پسري كه گرفته بودنش تونست فرار كنه و مشتش رو توي صورت ليام بخوابونه. لويي رسيد. زين هم. ليام روي مبل افتاده بود و سب دستش رو به يقه ي پسري زده بود كه توي صورت ليام مشت زد. زين سعي كرد بفهمه اينجا چخبره.

"تو يه حرومزاده اي. حروم زاده ي اشغال. ما يه دختر داشتيم عوضي"

"اون ازت جدا شده بود. "

ليام هنوز هم با پرويي جوابش رو ميداد و اون پسر به خاطر مستيش تلو تلو ميخورد. نتونست قدم هاش رو كنترل كنه و سمتي چرخيد كه زين بتونه خوب اونو ببينه. و البته كه اون قيافه براش اشنا بود. طرح "پروانه ي شكسته" براي همون دختري بود كه الان پدرش داشت ليام رو ميزد. زين زير لب اسمش رو گفت و سمتش رفت. لويي جا خورد. توقع داشت سمت ليام بره ولي اون سمت مخالف رفت و زير بغل اون پسر مست رو گرفت. سنگين بود ولي تمام تلاشش رو كرد تا اون رو از اونجا دور كنه. همهمه هارو ميشنيد ولي توجهي نكرد.

"اون..بايد...خيلي بيشتر ميخورد ! "

خيلي اروم اشكاش پايين اومد. زين كمكش كرد تا روي يكي از مبل ها بشينه. خودش هم كنارش نشست.

"تو چقد خوردي؟"

زين گفت. بوي الكل رو به خوبي ميتونست حس كنه. هري چشماش بسته بود و خيلي اروم اشكاش پايين ميومد. زين دستش رو روي پاي هري گذاشت.

"من اون عوضي رو از زمين پاك ميكنم"

هري بريده بريده گفت و با دست به ناكجا اشاره كرد.

"هري مشكلش چيه؟ چرا اينقدر خوردي كه بخواي بيوفتي به جون مردم؟ تو اين چند وقت كجا بودي اصلا؟"

زين سمت هري چرخيد و هري از لاي چشمش نگاهش كرد.

"اون عوضي با ايزابلا بود. "