chapter 17

3.3K 364 59
                                    









[خب من يه عذر خواهي بابت دير شدنش دارم. يكم مريض بودم ]




~Same Old~

Chapter 17



Enjoy reading 📖!







"من فك كنم ميتوني صدام كني ، "

زين اروم غر زد و ادامه داد.

"جاي اينكه اينقدر همه چيز رو به هم بكوبي !"

توي جاش چرخيد و سرش رو توي بالش فرو برد و دستاش رو زير اون گذاشت. ليام با ديدن زين خندش گرفت و در كيف دستيش رو بست و اونو روي چمدون نصب كرد. اروم كنار تختش رفت و روي زين خم شد. لحافو خيلي كم كنار زد و صورت زين رو ديد كه رد بالش روي اون جاي قرمز گذاشته بود. اروم گونش رو نوازش كرد و خنديد.

"بهتره بيدار شي. تريشا چند بار تماس گرفت و فكر كنم واقعا باورش نميشه كه هنوز خوابي ! و خب ما يكم ديگه بايد راه بيوفتيم. من تاكسي گرفتم !"

"ليام پين. فقط دهنتو ببند ميخوام بيشتر بخوابم !"

زين بيشتر غر زد و سرش رو توي بالش جابه جا كرد و باعث شد ليام بلند بخنده. سعي كرد لحاف رو از زين جدا كنه و اين كار رو هم كرد ولي اون نميدونست اين قرار هست باعث بداخلاقي زين باشه. زين كلافه سر جاش نشست. خواب خوبي نداشته بود و اين باعث شده بود خسته به نظر بياد و كمي سرش درد داشته باشه و كشيدن لحاف از روش و برخورد يك دفعه اي هوا به تنش باعث بد تر شدنش هم بشه.

"وات د فاك ؟"

عصباني گفت و خنده ي ليام جمع شد وقتي زين با اخم از جاش بلند شد و از اتاق بيرون رفت. ليام فقط دنبالش كرد. متوجه نشد چه اتفاقي ميتونه افتاده باشه ، بيدار كردن؟ يا ؟ همه چيز مرتب بود و ليام نميتونست علت رفتار زين رو پيدا كنه. لحاف رو روي تخت انداخت و از اتاق خارج شد و دنبال زين گشت. زين با اخم پشت ميز نشسته بود و از قهوه اي كه توي ليوانش ريخته بود ميخورد. ليام پشت اپن ايستاد و زين رو نگاه كرد. ميتونست خستگي رو توي صورتش ببينه ولي دليلي براي رفتار چند دقيقه قبلش پيدا نميكرد.

"اون ديگه چي بود!؟"

ليام پرسيد.

"من متنفرم ازش. همين!"

"تو بايد اونجوري رفتار ميكردي؟ من اطلاعي نداشتم"

زين چيزي نگفت.

"ولي تو جوري عصباني و بد برخورد كردي حس كردم من اونو ميدونستم و از قصد انجام دادم!"

ليام جدي بود و اين نشون ميداد از رفتار زين خوشش نيومده. زين چشماش رو بست و سعي كرد كلماتي كه ميخواست رو از دهنش خارج نكنه. البته كه اگر اون هر كس ديگه اي به جز ليام بود الان چند بار فوشش داده بود و ازش خواسته بود تنهاش بذاره ولي زين الان توي اون شرايط نبود. ادمي كه روبه روش قرار داشت ليام پين بود و اينجا خونه ي اون و از همه مهم تر حسي بود كه زين بهش داشت و همه ي اينا جلوي دهن زين رو بسته بود. زين اروم دستش رو روي چشماش گذاشت.

~Same Old~ [ZIAM MAYNE][COMPLETED]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora