[Capter 34-1]

2.7K 296 270
                                    

~Same Old~

Enjoy it!













زين بعد از اينكه تيشرت پرت شده روي زمين ليام رو تنش كرد از روي تخت بلند شد و سمت رو شويي داخل حمام رفت و صورتش رو شست و همون مقدار كم از ريش رو هم درباره شيو كرد. انگار از نرمي پوستش خوشش اومده بود.

از حمام بيرون اومد و ساعت رو چك كرد. نزديك يازده بود. گوشيش رو روشن كرد و دوباره كنار ليام روي تخت دراز كشيد. ليام خيلي اروم چشماش بسته بود و خيلي منظم نفس ميكشيد. زين داشت وسوسه ميشد كه سرش رو روي سينه ي ليام بذاره ولي گوشيش اين اجازه رو ازش گرفت.

اون روي ويبره بود و كنارش روي تخت شروع به زنگ خوردن كرد. زين خيلي سريع از اتاق بيرون پريد و اونو جواب داد. صبح به اين زودي تريشا براي چي بايد باهاش تماس ميگرفت.

"سلام!"

زين صداش رو صاف كرد و جواب داد.

"سلام زين. صبح بخير !"

تريشا صميمي بود و زين نميتونست باورش كنه. انتظار هر مدل ديگه اي از برخورد رو داشت مگر صميمي. نفسش رو فوت كرد و سمت اشپزخونه رفت.

"ممنون. صبح توام بخير. چيزي پيش اومده ؟"

"ممنون. امم هم نه هم بله. امروز جايي كار داري ؟!"

زين به اين فكر كرد كه شايد ليام بخواد جايي بره و اون خبر نداشته باشه ولي در غير اين صورت اون جايي رو نداشت كه بره.

"چطور؟"

"ميخوام نزديك ساعت شيش اينجا باشي. امكانش هست؟ من امروز يه دور همي كوچيك دارم و تو بايد اينجا باشي !"

"دورهمي زنونه ؟ من چرا بايد باشم؟"

"ميدوني كه هر چند دفعه ي قبلي رو هم كه ازت خواستم رو نيومدي؟ "

تريشا بعد از اين جمله قصد داشت بحث رو سمت ليام بكشونه و زين اينو متوجه شد و ترجيه داد جاي بحث كردن قبول كنه بعد از ظهر اونجا ميره. اين خيلي بهتر از اين بود كه بخواد از ليام بپرسه و به اون گير بده.

زين فكر كرد ميتونه براي نيم ساعت اونجا باشه و به هزار بهونه از اونجا بيرون بياد.

"مشكلي نيست. اين بار ميتونم بيام !"

"واقعا؟ توقع نداشتم اينقدر راحت قبول كني. فكر كردم الان دوباره ميخواي بگي كه .."

"نه. من ديروز براي مصاحبه رفتم. پس فعلا كاري نيست !"

تريشا با اينكه با حرف قبلي نتونسته بود با اين حرف سمت ليام حمله كرد.

"واقعا؟ تو نگفتي به من!"

"معذرت ميخوام !"

"مهم نيست. اميد وارم بابت شيرينيش منو بي خبر نذاري !"

~Same Old~ [ZIAM MAYNE][COMPLETED]Where stories live. Discover now