~Same Old~Chapter 37
Enjoy reading!
[باهاش حتما حتما always in my head از Coldplay رو گوش كنيد ]
ليام وقتي چشم هاش رو باز كرد متوجه اطرافش نميشد. خيلي سعي كرد همه جارو به ياد بياره ولي ذره اي توي ي ذهنش اشنا نبود و تاريك بودن فضا بيشتر اين موضوع رو تشديد ميكرد.
چند بار پلك زد و خستگي زياد رو هنوز ميتونست روي خودش حس كنه. توي تخت غلت زد و سعي كرد به درد توي شكمش توجه نكنه. اروم يكي از پاهاش رو با لحاف توي شكمش جمع كرد.
"زين ؟"
تونست صداش رو بدست بياره و اروم زين رو صدا زد. زين خيلي سريع خودشو توي اتاق رسوند و يكي از اباجور هارو روشن كرد.
"جانم ليام ، جانم ؟"
زين با لبخند كوچيك روي لبش كنار اباجور ايستاده بود و ليام رو نگاه ميكرد. ليام چيزي نگفت و فقط روي تخت زد تا زين اونجا بياد.
زين با خنده سمت تخت رفت و همونجا نشست. اروم خم شد و گونه ي ليام رو بوسيد.
"كي بيدار شدي ؟"
ليام پرسيد.
"نميدونم. شايد نيم ساعت يا بيشتر !"
ليام با سر حرف زين رو تاييد كرد.
"ساعت چنده؟"
"نزديك ٨ !"
"پس اماده شو بريم شام بخوريم !"
ليام كه هنوز يكي از چشماش بسته بود گفت و زين خنديد.
"تو مطمئني؟"
"اره. تو گرسنت نيس؟"
"من فقط گفتم تو خونه بخوريم بهتره ! تو يكم ..."
زين از اينكه بگه ليام نميتونه راحت راه بره چون اونو به فاك داده !
"چي ؟ "
بيام با خنده سمت برگشت و حالا با چشم هايي كه پف داشت به زين نگاه كرد.
"تو اذيت ميشي راه بري. باز بايد بري گاز استريلت رو چك كني. خدايا !"
زين غر زد و دستش رو توي هوا تكون داد و اين ليامو به خنده انداخت. دستشو گرفت و اونو جلو تر كشيد.
"تو بايد الان نهايت لذتو ببري پسر كوچولو !"
ليام اروم گفت و زين تعجب كرد.
"از خون ريزي تو لذت ببرم!؟"
"من اگه اينكارو باهات ميكردم مثه فاك از هر لحظه ي بي حاليت لذت ميبردم !"
ليام خنديد و بعد اروم روي تخت نشست. هنوزم احساس خستگي ميكرد.
"من ادم اين نيستم "
YOU ARE READING
~Same Old~ [ZIAM MAYNE][COMPLETED]
Fanfictionليام پين ! تو هيچ وقت نميدونستي شخصيتي رو كه توي داستانت شكل دادي، روزي قراره باهاش زندگي كني!