مقدمه

14.3K 1.3K 147
                                    

بذارين قبل مقدمه يه سري توضيحات كوتاه بهتون بدم كه از نظر خودم خيلي مهمه ^^

اول از همه بايد بگم كه اين فيك تاحدودي اسماته. بي پروايي جنسي در كلام و چند صحنه روابط جنسي توش وجود داره كه به شخصه پيشنهاد ميكنم اگه زير ١٧سال هستين نخونيدش. ولي در حالت كلي ريت R بهش دادم كه فقط مربوط به صحنه هاي اسمات و بي پروايي هاي جنسي و كلامي نيست و به موضوعات كلي رفتار شناسي فيك مربوط ميشه.

دوم اينكه توي اين فيك حالت هاي مختلف افسردگي وجود داره و خب بعضي كاركترها ممكنه يه سري كارا و حالت ها رو انجام بدن كه اصلا منطقي نيست. اينكه اون كارا توي فيك وجود داره دليل نميشه كه درست باشن و اميدوارم اونقدري ثبات شخصيتي و بلوغ عقلي داشته باشين كه تاثير نگيرين. افسردگي و سلف هارم يكي از محور هاي اصلي فيك هست. اگه نميتونين باهاش كنار بياين كلا اين فيك رو نخونين. اين فيك براي كمك به درك افرادي كه افسردگي دارن نوشته شده و به هيچ وجه افسردگي رو تبليغ نميكنه. افسردگي نه زيباست و نه رمانتيك!

سوم اينكه توصيفات مربوط به احساسات همه افراد فيك تقريبا وجود داره، اين يعني توصيف احساسات كاراكترهايي كه افسردگي دارن هم وجود داره. و خب ممكنه شما نتونين با اونا ارتباط برقرار كنين همون طور كه شما نميتونين با همه ادماي دنيا ارتباط برقرار كنين. ولي من همه ي سعيمو كردم كه همه شخصيت ها رو تا جايي كه ميتونم ملموس كنم. تقكرات اونا صرفا تفكرات من يا تفكرات صحيح نيست!

چهارمي که از همش براي من مهم تره :) ايمیل ققنوس توي دنياي واقعي وجود داره و مال خودمه :) شايد من نتونم كسايي كه اذيتتون ميكنن رو بكشم (واقعا كه انتظار ندارين بكشم؟) يا اينكه مشكلاتتون رو از بين ببرم، ولي ميتونم هر وقت كه خواستين به همه حرفاتون درباره مشكلاتتون گوش بدم، خيلي خيلي خوشحال ميشم اگه بتونم حتي يه ذره تو مشكلاتتون بهتون كمك كنم. ^^
‏Phoenix.help@mail.com

پنجم اينكه اين فيك رو تقديم ميكنم به همه كسايي كه دارن با افسردگي ميجنگن يا اونو تجربه اش كردن. كسايي كه بخاطر افسردگيشون درك نشدن و برچسب هاي بدي مثل تنبل، تو سري خور، تشنه جلب توجه و... بهشون زده شد. من جاي همه كسايي كه شما رو نفهميدن، دركتون ميكنم. و بايد بگم كه اشكال نداره اگه هميشه قوي نباشين، مهم اينه كه تلاشتون رو بكنين. و بخاطر اون تلاش هميشه دوست داشتني هستين.

آخر از همه بايد بهتون بگم كه افسردگي قابل درمانه، بيايم دربارش صحبت كنيم.

چقدر حرف زدم :))

--

مقدمه

"من آن درد را احساس كردم، آن درد به سمت من آمد و مثل خوره در وجودم افتاد. و تنها كاري كه كردم اين بود كه به آن بخندم. روز هايم گذشت و آن درد شدت گرفت. من آن درد را دوست داشتم. خواستم شدت بگيرد. گفتم با همه ي اين اوصاف ارزشش را دارد كه گريه كني، شايد معناي لبخند را درك كني! پس ديوانه وار شروع به نوشتن كردم. بنظرم نوشتن چيز جالبي است. و تنها وقتي زيبا ميشود كه خودت را بشكني و به آن خورده شيشه ها نگاه كني. چقدر برق ميزنند! حالا ميفهمم چرا هيچ نويسنده يا شاعري زندگي زيبايي نداشته و در فلاكت مرده است. براي بدست آوردن آن جرقه ي كوتاه بايد چيزي را از دست داد. جرقه اي كه ممكن است قبل از نوشته شدن فراموش شود. آه، قبل از نوشتن اينها مغزم از اين ايده ها منفجر ميشد. و حالا هيچ چيز يادم نيست. جرقه باز هم مرا رها كرد."

سهون ١٤ساله مدادشو پايين گذاشته و به نوشته اش نگاه كرد. صداي دعواي مامان باباشو از سالن خونشون ميشنيد. براش مهم نبود و حتي نميخواست دربارش واكنشي نشون بده. با بيخيالي تمام، هندزفريشو برداشت و شروع به گوش كردن آهنگ هاي قديمي كرد.

از گوش كردن به آهنگ هاي بند نيروانا و كويين سير نميشد. گاهي هم گرين دي گوش ميداد. از همه اينا مشخص بود كه شخصيت ١٤ساله سهون براي موسيقي راك ميميره!

پنجره اتاقشو كمي بالا كشيد. به فضا بيرون از خونه شون نگاه كرد. بارون ميومد. اون بارون رو دوست داشت. قدم زدن زير بارون رو خيلي دوست داشت.

و رقصيدن زير بارون رو از همه اينا بيشتر دوست داشت.

ارتفاع يك متري پنجره از زمين، سهون رو وسوسه كرد كه از اتاقش بيرون بره و اينكارو هم انجام داد.

خونه موندن و تحمل دعواهاي مامان باباش چه مزيتي داشت وقتي ميتونست از صداي بارون لذت ببره؟

شروع به قدم زدن زير بارون كرد. اون براش مهم نبود اگه سرما بخوره. روياپردازي وقتي قشنگ بود كه زير بارون انجام ميشد.

و سهون خيلي رويا ها داشت. روياي اينكه يه نويسنده معروف بشه.

روياي اينكه بتونه عاشق بشه، اونم خيلي زياد.

روياي اينكه بتونه در كنار نويسندگيش، يه آموزشگاه رقص داشته باشه.

و همه ب اینها روياهاي يه جوون ١٤ساله براي فرار از افسردگي بود.

دوباره به دعواي مامان باباش فكر كرد. اون وانمود ميكرد براش مهم نيست. اما لعنت بهش، اون قضيه خيلي به احساساتش صدمه ميزد.

زمزمه كرد:"لعنت بهش... من ميخوام شاد باشم..."

Phoenix  Where stories live. Discover now