Phoenix

٣٢. شليك

بكهيون روي نيمكتي نشسته بود و منتظر شين سو بود كه از ساختمان بيرون بياد. ميدونست كه تحت نظر گرفته شدن در اون ساختمون تخمي مركز اصلاح تربيت نوجوانان چقدر مزخرفه. براي شين سو آهي كشيد.

كمي بعد هيكل ريزه ميزه شين سو رو ديد كه وارد حياط شد. از سر جاش بلند شد و با لبخند براش دست تكون داد.

شين سو با ديدن بكهيون لبخند پهني زد و به سمتش دويد. بكهيون آغوشش رو باز كرد. تنها چيزي كه اون دختر نياز داشت، آرامش بود. شين سو به آغوش بكهيون پريد. بكهيون محكم اونو به خودش فشرد و گفت:"سلام شين سو... دلم برات تنگ شده بود كوچولو..."

شين سو در آغوش بكهيون خنديد و سپس از آغوش بكهيون بيرون آمد و موهايش كه شلخته شده بود رو صاف و صوف كرد. بكهيون بهش لبخند زد.

شين سو كنار بكهيون روي نيمكت نشست. بكهيون پرسيد:"اوضاح چطوره؟..."

شين سو با افتخار گفت:"امروز يادگرفتم كه چطور با گيره سر قفل در رو باز كنم..."

بكهيون خنديد و با شين سو هاي فايو كرد و گفت:"ايول!... عاليه... اينجا واقعا مركز اصلاح تربيت نوجوانانه!"

شين سو خنديد و گفت:"فقط اين نيست كه... قفل گاوصندوق... اونايي كه رمزشون ديجيتالي نيست و عدديه... اونا هم بلدم باز كنم... البته در حد تئوري... هيچ گاوصندوقي براي تمرين وجود نداره..."

بكهيون ابروهايش بالا رفت. شين سو گفت:"بچه هاي اينجا خيلي باحالن... ميدوني، من خيلي دختر خوشگليم و تونستم مخ چند تا پسر رو بزنم... اونا دارن بهم دفاع شخصي و حركات رزمي ياد ميدن!..."

بكهيون با ذوق گفت:"اوه... ما اينجا يه دختر زيبا و قوي داريم..."

شين سو سرشو كج كرد و گفت:"خيلي خوش ميگذره... يعني اون تيكه هايي كه كسي نيست كه فحشمون بده خيلي خوش ميگذره... وقتايي كه تنبيه ميشيم و كاراي فرهنگي بهمون ميوفته خيلي بدبختيه... يبار مجبورم كردن كه چهار روز تمام برم ديوار نقاشي كنم!"

بكهيون خنديد. شين سو با حرص گفت:"خنده دار نيست آقاي بيون... من كه عاشق نقاشي بودم، حس ميكردم ممكنه هر لحظه از نقاشي متنفر بشم!"

بكهيون لبخندي زد و سپس گفت:"خب... مدرسه چطور پيش ميره؟"

شين سو گفت:"خب... افتضاح راستش... تو مدرسه خيلي اذيت ميشدم... الان دنبال كاراشم كه انتقالي بگيرم... ولي از اونجايي كه نيروي بدنيم رفته بالا و با سر و كله زدن با بچه هاي سليطه اينجا كلي حاضر جواب شدم، جديدا شك ميكنم كه نياز باشه واقعا مدرسمو عوض كنم... آقاي بيون، من كه هميشه نازك نارنجي بودم، نرسيده به يه ماه پوست كلفت شدم!"