٦٤. درست

2.3K 712 372
                                    

سهون درحال خوندن خلاصه اي بود كه جونگده براش فرستاده بود. بدترين اخم زندگيشو كرده بود. به وضوح به ياد داشت لحظه اي رو كه در اون لوهان بهش گفته بود:"هنوز هم دوستم داري؟... حتي اگه بدوني آدم كشتم؟.."

منظورش از اون فرد پدرش بود؟ نكنه قتل ديگري رو هم مرتكب شده بود؟ مغز سهون سوت كشيد. همون موقع درِ خونه سهون باز شد. فقط يه نفر بود كه كليد در خونه اش رو داشت.

لوهان!

سهون موبايلش رو خاموش كرد و سريع به سالن رفت. لوهان رو ديد كه وارد آشپزخونه شده و سعي ميكني بي صدا يكم آب بخوره. وقتي لوهان آبشو خورد، برگشت و با سهون چشم تو چشم شد. سهون ديد كه گوشه لب لوهان زخم شده. سريع به سمتش رفت و گفت:"لو... عزيزم... چت شده؟"

لوهان خواست لبخند بزنه اما با كشيده شدن لبش، زخمش كه تازه خشك شده بود ترك برداشت و پاره شد. از سوزش بد لبش آخي گفت. سهون به زخم روي لب لوهان نگاه كرد و گفت:"خداي من... لبت چي شده؟"

لوهان آروم لب زد:"ببخشيد كه بهت لبخند نميزنم..."

سهون سرشو كج كرد. سهون به چي فكر ميكرد و لوهان به چي! اين لوهاني بود كه بهش قول داده بود كه تا ابد ازش محافظت كنه و پيشش بمونه، گند زده بود؟ سهون سعي كرد خيلي واكنش نشون نده:"اشكال نداره... بيا... بزاربرات پماد بزنم روش..."

سپس لوهان رو گوشه اي نشوند و سريع پمادي اوورد. به آرومي به لبش پماد ميزد. لوهان به صورت سهون نگاه كرد. سهون با دقت كارش رو انجام ميداد. انگار ميخواست يك برگ گل رو نوازش كند. جوري كه انگار ظريف ترين و شكننده ترين چيز دنيا جلوشه. زمزمه كرد:"ببخشيد كه نميتونم ببوسمت..."

سهون اخم محوي كرد و همينجور كه در پماد رو ميبست، گفت:"دوست ندارم آسيب ديده ببينمت... صدمه نبين..."

سپس از سر جايش بلند شد و گفت:"برات يه چي ميارم بخوري... تو اون رستوران هم چيز زيادي نخوردي..."

سپس به آشپزخانه رفت. لوهان با نگاهش رفتن سهون رو دنبال كرد. يهو موبايل سهون صدا داد. نگاه لوهان به صفحه موبايل سهون دوخته شد.

جونگده:"هي سهون... تو مانگا ليهون باباشو كشته و همه واكنشت همينه؟"

لوهان اخم كرد و موبايل سهون رو برداشت. واقعا از اين پياماشو بخونه بدش ميومد ولي نميتونست جلوي خودش رو بگيره. پيام هاي جونگده رو دونه دونه خوند. دستش رو با حرص تو موهاش فرو برد. كيبوم لعنتي بالاخره واقعيت رو نوشته بود. به جواب سهون نگاه كرد. در مقابل همه اون پيام ها سهون نوشته بود:"برام مهم نيست كه تو اون مانگاي تخمي چي نوشته..."

Phoenix  Where stories live. Discover now