٦٧. شكسته براي رويا

2.4K 711 485
                                    

سهون به سويونگ نگاه كرد. سويونگ با بيخيالي با موهايش بازي ميكرد. سهون بي حوصله گفت:"ده دقيقه هست اينجا نشستيم و داري با موهات ور ميري... من بيكار نيستم..."

سويونگ گفت:"منتظر كسي هستيم... اون بايد بياد..."

كمي بعد در كافه باز و پسري وارد شد. سويونگ با ديدن پسر لبخند زد و گفت:"اومد!"

سهون به پسر نگاه كرد. پسري قد بلند، اون پسر جذابيت و گيرايي خاصي داشت. ولي يك چيز ناراحت كننده دربارش توي ذوق ميزد. اون پسر با عصا راه ميرفت.

پسر كه بخاطر راه رفتن با عصا قدماش كوتاه بود، بالاخره خودش رو به ميز اونها رسوند و پيش سويونگ نشست. سويونگ كه تمام مدت به اون پسر لبخند گرمي رو هديه ميداد، گفت:"اين تاعو هست... تو مانگا اسمش كيم جونگهه بود... و طبيعتا ميدوني كه لوهان باهاش قرار ميذاشت و وقتي من قضيه رو فهميدم، تلاش كردم كه تاعو و لوهان از هم جدا بشن..."

سهون ساكت بود، از اين بحث ها بدش ميومد و سويونگ هم انگار نميخواست بيخيال بشه. نيم نگاهي به تاعو انداخت. تاعو با گوشه ناخونش بازي ميكرد و ساكت بود. سويونگ ادامه داد:"پارسال اين بلا سر پاي تاعو اومد... اين كار لوهان بود... تاعو لوهان رو ول كرد و لوهان مطمئن شد كه تاعو ديگه نتونه راحت راه بره..."

سهون از داخل لبش رو گاز گرفت و سعي كرد خونسرد باشه، راستش دوست داشت همه اينها بتخمش باشه ولي واقعيت اين بود كه اهميت ميداد و ناراحت ميشد، براش مهم بود و قلبش ميشكست. اما نگه داشتن موضعش براي كسي كه عاشق بود، چيزي بود كه براش تلاش ميكرد، براي همين گفت:"اوه... جالبه... لوهان زده پاي تاعو رو ناكار كرده ولي كسي كاريش نداره؟... اگه واقعا همچين كاري كرده بود الان زندان ميبود..."

تاعو گفت:"من شكايت كردم ولي مدركي نداشتم... لوهان هم خيلي ساده به چيزي اعتراف نكرد..."

سويونگ حرصي شد:"سهون احمقي واقعن!... لوهان آدم كشته و داره راست راست براي خودش ميگرده... بعد تو شور يه پا رو ميزني؟"

سهون چشماشو در حدقه چرخوند و گفت:"اينكه اون باباشو كشته بخاطر دفاع از خودش بوده... من انتظار ندارم صرفا بخاطر اون بره زندان!"

سويونگ پوزخندي زد و گفت:"چرا فكر ميكني اون فقط باباشو كشته؟"

سهون احساس كرد سطل آب سردي روي سرش خالي شده. حرفي براي گفتن نداشت و احساس ميكرد يه لحظه زمان براش ايستاده. به سختي به خودش مساط شد و فقط اخم كرد. تاعو آروم پرسيد:"تو عاشق لوهاني؟"

سهون به تاعو نگاه كرد. از تاعو بي دليل بدش ميومد، كسي كه لوهان قبلا بهش عشق ورزيده بود و لياقت عشق لوهان رو نداشت. همه اينها باعث ميشد جملشو محكم ادا كنه:"من عاشقشم و ازش محافظت ميكنم..."

Phoenix  Where stories live. Discover now