٧٢. رها كردن

2.6K 752 1K
                                    

سهون ده دقيقه بود كه زنگ در خونه كيبوم رو ميزد و در باز نميشد. به بخش نگهباني رفت و نشان پليسش رو بيرون اوورد و گفت:"كيبوم... واحد ١٩ زندگي ميكنه... آيا امروز ديدين از ساختمون خارج بشه؟..."

نگهبان مكثي كرد و گفت:"نه... يه هفته اي ميشه كه از ساختمون بيرون نرفته!"

سهون احساس بدي پيدا كرد. يه چيزي نزديك به سوزش معده اش. گفت:"شاه كليد ساختمون... من بهش نياز دارم!"

نگهبان خيلي راحت اونو تحويل سهون داد. شايد نميدونست كه هيچ پليسي بدون حكم قضايي حق وارد شدن به خونه ديگري رو نداره، فقط به اين فكر كرد كه سهون پليسه! شايد اين لحن محكم سهون بود كه يه جورايي قانعش كرد، در هر صورت دسته كليدي بيرون اوورد و با سهون به سمت واحد ١٩ رفتن. كليد انداخت و در رو باز كرد. سهون خيلي سريع وارد خونه شد. سالن خونه خالي بود. تند تند اتاق ها رو چك كرد. صحنه رو به روش در اتاق كار كيبوم، آخرين چيزي بود كه ميخواست ببينه.

كيبوم خودش رو دار زده بود.

سهون با ديدن جنازه كيبوم، از شدت شوك تقريبا روي زمين افتاد. دستاش ميلرزيد. بوي مزخرفي كه در اتاق پيچيده بود، نشونگر اين بود كه مرگ كيبوم امروز يا حتي ديروز رخ نداده و مال چند روز پيشه. با دستاي لرزونش با بكهيون تماس گرفت:"الو..."

-"بله سهون؟"

-"كيبوم... اون... اون خودشو دار زده!"

-"الان ميام اونجا..."

سهون موبايلش رو كنار انداخت. سريع از جاش بلند شد. بايد چك ميكرد كه آيا نامه خودكشي وجود داره؟ اينكه نكنه قتل باشه. دستكششو پوشيد. تند تند وسايل كيبوم رو زير و رو ميكرد و همه چيز رو ميگشت. ناگهان متوجه نقاشي گوشه اتاق كيبوم شد. شخصيت لوهان در مانگا يا همون ليهون، به ديوار اتاق چسبيده بود. در كسري از ثانيه، بدترين فكر ها از ذهن سهون گذشت. نگاه لوهان توي نقاشي رو دنبال كرد. دقيقا رو به روي اون عكس، يه آينه ٣٠ در ٤٠ سانتي متري بود. سهون نميدونست چرا، ولي به سمت آينه رفت. آينه رو از روي ديوار كند و حتي خيلي بيشتر شوكه شد.

پشت آينه يه دوربين بود. و آينه از طرف دوربين مثل شيشه عمل ميكرد. سهون دوربين رو برداشت و ويدئو هاي اونو زير و رو ميكرد. اولين اونها مال زماني بود كه كيبوم تازه نوشتن مانگا رو شروع كرده بود، دقيقا نزديك تاريخ انتشارش. كيبوم توي فيلم گفت:"از وقتي مانگامو شروع كردم احساس امنيت جاني نميكنم... يه جورايي ميترسم منو بكشه..."

سهون ديگه ادامه ويدئو رو نگاه نكرد. سريع به سمت آخرين ويدئو رفت. چند ويدئو آخر فقط جسد كيبوم رو نشون ميداد. تا اينكه ويدئوي جديدي ديد. نور كمي وجود داشت و تصور تار چيز خاصي رو نشون نميداد. جز اينكه يه نفر كيبوم رو كه انگار بيهوش بود رو بلند كرد و گردنش رو به طناب آويخت، طنابي كه از قبل آماده شده بود، سپس صندلي رو از زير پاش كشيد. همينقدر ساده كيبوم به قتل رسيد، قتلي كه خودكشي بنظر ميرسيد.

Phoenix  Where stories live. Discover now