٢٩. سه سال

3.2K 872 339
                                    

سهون به سمت جونگده رفت و گفت:"برام تعريف كن قسمت جديدشو... يك ساعت ديگه قرار دارم..."

بكهيون سريع به جمع اونها پيوست و گفت:"آره... تعريف كن... سويونگ چيكار كرد... موي ليهون رو براي براي لي جونگ مين برد؟"

جونگده به دو پسر احمقي كه رو به رويش بودند نگاهي انداخت و چشماشو چرخوند و گفت:"چرا خودتون عين آدم مانگا رو نميخونيد و منو اينقدر اذيت ميكنين!"

بكهيون و سهون به هم نگاه كردند. ناگهان هر دو با هم خنديدند و جونگده به اين فكر كرد كه اون دوتا احمق نميتونن از اين بدتر هم باشن!

سهون وسط خنده اش گفت:"بدو برام تعريف كن... لوهان يك ساعت ديگه مياد اينجا دنبالم!..."

جونگده چشماشو دوباره چرخوند و گفت:"بهتون گفتم كه ليهون تصميم گرفت لي جونگ مين رو اغفال كنه و براي اينكه بفهمه پرونده مينهو چطور جلو ميره، دوباره باهاش ميخوابيد؟"

بكهيون و سهون سرشونو به نشونه مثبت تكون دادن. جونگده مكثي كرد و گفت:"خب... تولد شين ميون نزديك بوده و كيم جونگهه ميخواسته اونو سورپرايز كنه..."

سهون وسط حرف جونگده پريد و گفت:"برامون مهم نيست..."

بكهيون سريع حرف سهون رو ادامه داد و گفت:"آره... ما فقط به ليهون و لي جونگ مين اهميت ميديم..."

سهون گفت:"بك بنظرت ليهون يكم زيادي جذاب نيست؟... من حتي بيشتر از لي جونگ مين به ليهون اهميت ميدم..."

بكهيون پوكر فيس به سهون نگاه كرد و گفت:"تو از آدماي سايكو خوشت مياد و به وضوح يه رواني مشكل داري..."

سهون گفت:"بنظرم خيلي باحاله... فرض كن، يه ديوانه رواني وسواسي با عشق... اوف... بنظرم خيلي كول و جذابه... شخصيت غيرعاقل دوره دبيرستانم همچين چيزي رو ترجيح ميده..."

بكهيون با خنده گفت:"تو از اونايي بودي كه فيلمايي رو نگاه ميكردي كه توش يه قاتل زنجيره اي يكي رو گروگان ميگيره و گروگانه عاشقش ميشه؟"

سهون با ذوق سرشو به نشونه مثبت تكون داد. بكهيون كمي پوكر فيس به سهون خيره شد و ناگهان با ذوق گفت:"منم همينطور!"

جونگده اخمي كرد. اون دو احمق رو ميتونست توي اون لحظه بكشه.

لپ تاپشو روشن كرد و صفحه اي ازش رو جلوي اونا باز كرد و گفت:"بتخمم... اينجاش مهمه... بخونين..."

بكهيون لپ تاپ رو گرفت و جلوي خودش و سهون گذاشت.

(سويونگ بدو بدو وارد پاسگاه پليس شد و بدون اينكه به كسي توجه كند، بدون در زدن وارد اتاق لي جونگ مين شد. لي جونگ مين را ديد كه روي تخته شيشه اي چيزي مينويسد. باورود سويونگ، لي جونگ مين برگشت و با خشم به او نگاه كرد. سويونگ كمي ترسيد. اما گفت:"من..."

Phoenix  Where stories live. Discover now