٦٩. قبول كردن

2.4K 737 395
                                    

آغوش سهون، لوهان رو ضعيف ميكرد. باعث ميشد بترسه. باعث ميشد نخواد ادامه بده. باعث ميشد بخواد بره بميره.

لوهان كمي سر جاش غلت خورد و به صورت بي نقص سهون خيره شد. نزديك يك ساعت بود كه روي تخت كنار هم دراز كشيده بودن و كاري نميكردن. حرفي بينشون رد و بدل نشده بود و سكوت هر لحظه طاقت فرساتر ميشد. سهون مدت ها بود كه بهش نگاه ميكرد. اون نگاه لعنتي باعث ميشد قلبش خيلي محكم بتپه و روحش به درد بياد.

خواست دهنش رو باز كنه كه سهون انگشتش رو روي لباي لوهان گذاشت و گفت:"هيشش..."

لوهان ساكت موند و دوباره اون نگاه لعنتي رو روي خودش، ديد. اين حالت سهون اونو عصبي ميكرد. اينكه بهش خيره بشه و چيزي رو بروز نده. دوست داشت التماس كنه و از سهون بخواد كه يه چيزي بگه. سپس نزديك رفت و لوهان رو خيلي كوتاه بوسيد. كاري كه لوهان انتظارشو نداشت. ولي بازم حس ميكرد اون بوسه خيلي واقعي نيست. اون بوسه مثل هميشه نيست.

سهون به چشماي لوهان نگاه كرد. اميدوار بود ذره اي از احساسات لوهان سر دربياره اما چشمان لوهان تاريك بنظر ميرسيد. تاريك و سرد و شايد يه جورايي ترسناك. اما لوهان فقط ترسيده بود و به سختي تلاش ميكرد كه نلرزه.

لوهان آروم گفت:"تو هيچ وقت گردنمو مارك نكردي..."

سهون زمزمه كرد:"تو از كبودي خوشت نمياد..."

لوهان لبخند محوي زد و گفت:"نميدونم... ديگه نميدونم... فكر كنم اگه جاي بوسه تو باشه، ياد اون كبوديا و همه اون خاطرات نيوفتم..."

سهون چيزي نگفت. لوهان انگشت اشاره اش رو روي انحناي گردنش، در نزديكي شاهرگش گذاشت و گفت:"اينجا... ديشب جلوي آينه به خودم نگاه كردم و فكر كردم كه جاي بوسه تو اينجا بايد خيلي جذاب باشه..."

سهون سرش رو نزديك برد و دقيقا جايي كه لوهان بهش اشاره كرده بود رو كوتاه بوسيد. خواست سرش رو عقب بكشه كه لوهان گفت:"خواهش ميكنم..."

سهون دوباره لبش رو روي گردن لوهان چسبوند و به آرومي مكيد. لوهان سرش رو كمي كج كرد. آهي كشيد و چشماشو بست. سهون به آرومي گردن لوهان رو ميمكيد و لوهان احساس سوزش وحشتناكي رو حس ميكرد كه تمام سنسورهاي لذتش رو درگير كرده بود. دستش در موهاي سهون فرو رفته بود و ناخودآگاه كمي اونها رو ميكشيد.

ناگهان سهون عقب رفت. لوهان چشمايي كه از لذت بسته بود رو باز كرد و به سهون نگاه كرد. نگاه سهون روي انحناي گردن لوهان بود. سهون با لبخند محوي گفت:"دوستش دارم..."

سپس جاي كبودي پررنگ رو نوازش كرد. قطره اشكي روي گونه لوهان چكيد. لوهان سريع پاكش كرد و گفت:"من بهت جواب سوالتو ميگم..."

Phoenix  Where stories live. Discover now