١١. معذب كننده

3.5K 879 246
                                    

كيبوم كمي اين پا اون پا كرد و گفت:"اون شب بار بودم..."

جونگين گفت:"كدوم بار؟"

كيبوم با خجالت اسم اون بار رو گفت. جونگين اونو يادداشت كرد. سهون دليل خجالت كيبوم رو ميفهميد. اون بار، مكاني بود كه بيشتر افراد گي توش رفت و آمد ميكردن. بعيد ميدونست جونگين متوجهش شده باشه.

جونگين گفت:"مدركي دارين كه اون شب رو اونجا بودين؟..."

كيبوم مكثي كرد و گفت:"متصدي بار..."

جونگين پرسيد:"توي دوره هايي كه با هم دوست بودين... كس خاصي بود كه فكر كنين ممكنه با ته مين مشكلي داشته باشه..."

كيبوم به وضوح داشت كلافه ميشد. سهون نميفهميد كه چرا داره سر همچين سوالايي كلافه ميشه.

كيبوم خيلي كليشه اي جواب داد:"خب... اون پليس بود و طبيعتا خيلي مجرما رو گرفته بود... و خب همه اون مجرما و دوستان و خانواده هاشون ميتونن باشن..."

جونگين گفت:"منظورم به جز اونا هست..."

كيبوم كمي من من كرد و گفت:"نميدونم... چيزي به من نگفته بود..."

جونگين گفت:"اين اواخر چيزعجيبي رو توش متوجه نشدين؟"

كيبوم عرق كف دستشو با شلوارش تميز كرد و گفت:"نه... گفتم كه... دوسال بود كه رابطه كمرنگي داشتيم..."

جونگين محكم پرسيد گفت:"دوسال پيش، زماني كه استعفا داده بود... شما دليلشو نميدونين؟"

كيبوم مضطرب گفت:"اون هيچ وقت درباره كارش با من صحبت نميكرد... چون ميدونست من خوشم نمياد..."

جونگين كه ميتونست عصبي بودن و لرزش خفيف دست كيبوم رو ببينه، گفت:"آروم باشين... اون موقع متوجه تغيير خاصي توي رفتارش نشدين؟"

كيبوم آه كشيد و گفت:"قضيه دو سال پيشه!... واقعا يادم نمياد..."

جونگين چيزي نگفت. ميديد كه كيبوم با پاهاش روي زمين ضرب گرفته. كيبوم به وضوح يا داشت چيزي رو پنهان ميكرد يا داشت دروغ ميگفت. كيبوم نميتونست ضايع تر از اين باشه.

مكثي كرد و با لبخندي گفت:"ممنون بابت همكاريتون... اگه سوالي بود حتما مزاحمتون ميشيم..."

كيبوم خيلي سريع از سر جاش بلند شد و گفت:"اوه... حتما..."

و سريع با سهون و جونگين دست داد. اونقدر عصبي بود كه نفهميد چطور از اونا خداحافظي كرده.

Phoenix  Where stories live. Discover now