٦١. صدا

2.8K 746 1.4K
                                    

سهون داشت وسايلش رو جمع و جور ميكرد. اتفاق ديروز اعصابش رو به بازي گرفته بود. ديشب لوهان بعد از بازجويي حسابي مست كرده بود و سهون حتي نميتونست جلوشو بگيره. لوهان تمام مدت چرت و پرت هاي پراكنده تحويل سهون ميداد كه همه اونها بي معني بودن و بي وقفه گريه ميكرد. آخرش هم از شدت مستي بيهوش شد. اين وجه بي احتياط لوهان چيزي نبود كه سهون انتظار ديدنش رو داشته باشه اما با كمال تعجب باهاش رو به رو شد و به نتيجه رسيد كه ديگه نبايد بذاره لوهان مست كنه چون واقعن افتضاح ميشه.

ديشب يه پيام از سويونگ دريافت كرده بود كه بهش ميگفت ميتونه بره چپتر جديد مانگا رو بخونه و سهون تصميم گرفته بود اونو به تخمش بگيره. در هر صورت جونگذه خلاصشو براش ميفرستاد و اون بايد از يه پسر سگ مست مراقبت ميكرد. اما وقتي اون روز صبح به پاسگاه پليس رسيد و جونگده رو ديد كه پوستش دو درجه روشن تر شده، فهميد كه اونم احتمالا مانگا رو به تخمش گرفته و نخونده.

در هر صورت سهون براي اون روز كلي كار داشت كه بايد انجام ميداد. نبودن بكهيون هم فقط كارها رو براي همه سنگين تر ميكرد. سهون داشت آماده مي شد كه با جونگده براي ديدن سونگ جونگ برن كه ناگهان صداي قدم هاي آشنايي رو شنيد.

سريع برگشت و به بكهيون نگاه كرد كه با بيخيالي به سمت ميزش ميره. بكهيون با ديدن نگاه خيره سهون، خنديد و گفت:"سلام عن اقا!"

سهون با ذوق داد زد:"بك!"

سپس به سمت بكهيون رفت و اونو در آغوش كشيد. همه به بكهيون نگاه ميكردن، نه يه نگاه ناراحت يا عصباني، يه نگاه پر از دلتنگي. بكهيون خنديد و گفت:"همش يه هفته نبودما... اين كولي بازيا چيه؟"

سهون خنديد. بكهيون به كيونگ سو نگاهي انداخت و گفت:"كيونگي... بازجويي جديد چي داريم... دلم براي بازجويي لك زده!"

كيونگ سو خنديد و گفت:"جونگده قرار بود يه بازجويي با سهون انجام بده... تو ميتوني به جاش بري..."

بكهيون قيافه اش رو مظلوم كرد و به جونگده نگاه كرد. جونگده خنديد و گفت:"من كه از خدامه..."

سپس زير لب به بكهيون گفت:"خوش برگشتي!"

بكهيون لبخند زد و به پشت سهون زد و گفت:"برو بريم..."

سپس پشت سر سهون راه افتاد. سهون همينجور كه راه ميرفت، گفت:"وقتي نبودي كلي اتفاق افتاد... جونگين روي كيونگ سو كراش داره و من و جونگده اينو كشف كرديم... جونگده با مين سوك به هم زد و از جوري كه جونگده از صبح تا حالا خوشحاله ميشه فهميد دوباره برگشتن با هن... و منو لوهان داريم درباره اينكه با هم زندگي كنيم فكر ميكنيم... و بين كيونگسو و جونگين داره يه اتفاقايي ميوفته كه به ما نميگن ولي خب..."

Phoenix  Onde as histórias ganham vida. Descobre agora