٣٩.مثال نقض

3K 811 292
                                    


لوهان با لبخند به سهون خيره بود. سهوني كه با حوصله داشت سبزيجات رو خورد ميكرد و سرعت خيلي بالايي در اون داشت. اينكه سهون اينقدر در آشپزي خوب بود و كلي تلاش ميكرد كه براي لوهان آشپزي كنه، براي لوهان خيلي دوست داشتني بود.

سهون در حالي كه سعي ميكرد سبزيجات رو در سايز هاي مساوي خورد كنه، زبانش رو لاي دندون هاش گرفته بود. تمركز سهون بامزه بود و لوهان فقط ميخواست اونو ببوسه.

سرش رو كج كرد و گفت:"كمك نميخواي؟"

سهون سبزيجات رو بالاخره تمام كرد و گفت:"نه... حالا فقط كافيه اينا رو بچينم اينجا و بزارم تو فر..."

سپس شروع به چيدن منظم سبزيجات مختلف كنار هم كرد. لوهان به اونها نگاه كرد. گوجه فرنگي، بادمجون، كدو، سيب زميني و... مكثي كرد و پرسيد:"داري راتاتويي درست ميكني؟"

سهون سرش رو تكون داد. لوهان دستش رو شست و سپس كنار سهون ايستاد و از طرف ديگرد ظرف شروع به چيدن سبزيجات گوشه ديگر ظرف كرد. سهون لبخند زد.

لوهان گفت:"روش پنير موزارلا يا گودا بريزيم خوب ميشه..."

سهون گفت:"ولي نميريزيم... چون اين جوري سالم تره... و اصلشم بدون پنيره...."

لوهان آهي كشيد و گفت:"اينقدر غذاهات سالمه كه گاهي احساس ميكنم تبديل شدم به كلم بروكلي..."

سهون با خنده گفت:"چرت نگو... ديشب برات ماكارون اند چيز درست كردم كه آشغال محضه!"

لوهان از پشت دستش رو دور سهون حلقه كرد. سهون گفت:"گفتم كه نه!... پنير بي پنير..."

لوهان به سهون تكيه داد و پشت گردن سهون رو بوسيد. سهون با حرص گفت:"بزار تمركز كنم رو اينا... كمك نميكني، اذيت هم نكن..."

لوهان با بيخيالي به بوسيدن گردن و كنار گوش سهون ادامه داد. ناگهان سهون برگشت و لوهان رو بلند كرد و روي كابينتي كه آنجا بود گذاشت و گفت:"گفتم حواسمو پرت نكن!"

لوهان به دست سهون كه روي پهلوهايش بود نگاهي انداخت و گفت:"زودتر تمومش كن... ميخوام ببوسمت..."

سهون لبخندي زد و كوتاه لوهان رو بوسيد و به چيدن سبزيجات ادامه داد. لوهان به سهون نگاه كرد. سهون تند تند سبزيجات رو ميچيد. لوهان لبخند محوي زد.

سهون خيلي مهربون بود اما جدي بودنش كمي اونو ميترسوند. اوايل فكر ميكرد سهون خيلي نسبت به قضايا احساسي برخورد ميكنه و مثل خودشه اما گويا سهون منطقي ترين آدم كره زمين بود.

Phoenix  Where stories live. Discover now