٧٧. پايان

4.4K 842 806
                                    

["... و بعد از همه ي اين زمان ها به اين فكر ميكنم كه ما هيچ چيز رو واقعا لمس نميكنيم، اما اون تونست روح من رو لمس كنه، چيزي مثل يه نوازش كوتاه، چيزي مثل يه شوك كوچيك. همه اينها براي اينكه من سر برم.

هميشه اينجوري بود. همه چيز آرام شروع شد. آروم آروم پاهاتو روي قلبم كوبوندي و بهم گفتي كه اين يه حس زيباست. ولي من له ميشدم و نميتونستم جلوي خودمو بگيرم كه گريه نكنم، اينجوري نبود كه ناراحت باشم، من از خوشحالي زياد گريه ميكردم، خودم نميفهميدم ولي از خوشحالي زياد بود. اينكه تو وجود داري. اينكه تو پيشم هستي. اينكه ميتوني منو واقعا لمس كني.

اين خيلي خوبه كه تو بهم توجه ميكني حتي اگه براي شكستن قلبم باشه، حتي اگه براي خورد كردن روحم باشه.

و اگه ميتونستم بهت بگم كه چقدر خوشحال بودم و اين احساسي هست كه تو در من بوجود ميووردي. تو هربار كه رد ميشدي قلب منو ميلرزوندي و باعث ميشدي من در خودم فرو برم.

دوست داشتم بهم توجه كني و دوست داشتم ازت فرار كنم. اين دو گانگي و اين سردرگمي رو در من بوجود اووردي و اگه ميتونستم بهت بگم، اگه صحبت گفتن باهات ساده بود.

هر بار كه نگاهت ميكنم جوري نفسم بند مياد كه حرفامو فراموش ميكنم، چون تو خيلي زيبايي و باعث ميشي قلبم هزاران بار خورد بشه، و من هر بار كه اونو از اول ميسازم و ميخوام بهت بگم كه چقدر دوستت دارم، تو دوباره بهم لبخند ميزني و من فراموشش ميكنم.

و اگه ميتونستم بهت بگم كه چقدر زيبايي... چقدر دوست داشتني هستي... چقدر به من احساس زنده بودن ميدي... و اگه ميتونستم بهت بگم كه چقدر دوستت دارم!

حالا يه نور ميبينم و شايد تو در انتهاي اون هستي... به دنبالم بيا!"

افكار آشفته شكارچي همينجا متوقف شد. اون زيبايي خيره كننده باعث شد كه نفس كشيدن را فراموش كند.

شكارچي مرده بود.]

بكهيون نفس عميقي كشيد و سعي كرد گريه نكنه. زير لب فحشي به سهون داد. كتاب رو بست و روي ميزش انداخت. نيم نگاهي به ساعت انداخت. ساعت نزديك ٢شب بود. آهي كشيد. سهون واقعن بابت اين كتاب تصميم گرفته بود خودشو بازنشست كنه. ميتونست بهش حق بده. به اين فكر كرد كه سهون حالش واقعن خوبه. تك تك كلمات احساسي كتاب باعث ميشد بكهيون به اين فكر كنه كه سهون هنوز بابت مرگ لوهان داره زجر ميكشه. همه چيز خيلي زود تموم شد. چانيول به پاسگاه پليس اومد و به همه چيز اعتراف كرد. قتل ته مين تقصير لوهان بود و تونستن اينو اثبات كنن. بعد از مرگ لوهان، هيچ قتل ديگه اي به اسم ققنوس رخ نداد و اين تفكر كه لوهان واقعن ققنوس بوده تاييد و پرونده ققنوس بسته شد. چانيول به خاطر اعترافاتش از دادگاه تبرعه شد.

Phoenix  Where stories live. Discover now