pt.4

799 135 8
                                    

Hosook pov:

در حالی که از درد به خودم می پیچیدم به سمت در نگاه کردم که فهمیدم نامجون بود که وارد اتاق شده اصلا من چرا اینقد هول شدم اوففف آه بولایو (نمیدونم) آیش فقط میدونم پام و سرم نابود شده و صدای خنده یونگی خیلی رو مخه

#ییاااا هی یونگیا به چی میخندی داغون شدن من خنده داره *بهش چشم غره میره* یا نامجونا نمیشه اول در بزنی بعد وارد شی نمیبینی چیکار کردی آخ پای نازنینم اگه تا فردا پام خوب نشه خودم به حسابت میرسم

نامجون جواب داد:

@آها اوکی بابا باشه حالا جریان چیه تو چرا افتادی یونگی چرا جوری وایساده که انگار یکی میخواد بکنتش😈

با این حرف نامی هیونگ یونگ که رو تخت بود به سرفه افتاد و سعی میکرد از جاش بلند شه و منم خشکم زده بود با صدای یونگی که داشت تقریبا خفه میشد به خودم اومدم و سریع سمت پاتختی رفتم تا از بطری که اونجا بود یکم آب بهش بدم

×نام..اوهه...اوهه..جونا ..یا اوهو اوهو خفه شو
*هوسوک لیوان آب و به دستش رسوند و چند بار زد پشتش* هاه آخیش بهتر شد

جدی نگاهش سمت نامی هیونگ برگشت و در حالی که با چشم خط و نشون میکشید گفت

×نامجونا خفه میشی یا خودم خفت کنم °~°

@باشه باشه نیازی به خشونت نیست فقط هوبا تو چرا انقدر هول شدی {:

من که تا الان داشتم به حرفای اون دوتا گوش میکردم با این حرف نامجون غافلگیر شدم

#ها چ..چی ؟ کی من ؟! من هول نشدم 😶

@پس من بودم با صدای در کله پا شدم ~_~
_ _
#نمیدونم شاید /_○_\

نامجون وقتی فهمید قرار نیست اهمیت بدم بخیال شد و گفت

@خوب بچه ها تهیونگ کو ها میخوام راجب کلاسا و تایمش باهاتون صحبت کنم

#حمومه خودت میدونی که وقتی بره حموم هیچی نمیتونه از اونجا درش بیاره

@هوفف باشه پس تا اون میاد به شما میگم شمام بهش بگید

Taehyung pov:

وقتی که رسیدیم اولین کاری که کردم این بود برم سمت حموم
در حالی که منتظر بودم وان پر شه راه افتادم سمت بیرون تا عروسکامو بیارم
هنوز فقط بلوزمو در آورده بودم هوسوک تو اتاق نبود راه افتادم سمت چمدونم و کل لباسایی که تا شده بودو ریختم بیرون چمدون تا رسیدم به کف چمدون و زیپ مخفیش
نه اینکه بترسم کسی مسخرم کنه ها آخه همه هیونگا از عادت من خبر داشتن میدونستن که بیشتر از ۲۴ ساعت نمیتونم از عروسکام دور باشم اما مادر و پدرم اسرار داشتن که حق ندارم اونا رو با خودم ببرم
پس منم مجبور شدم بزارمشون تو زیپ مخفی^_^

دوباره برگشتم حموم وان تقریبا پر شده بود؛

پس عروسکام که شامل یه عروسک پاندای کونگ فو کار(از وقتی کارتونشو دیدم تصمیم گرفتم هر جور شده یه ست هفت تاییشو گیر بیارم اما الان فقط خودشو آورده بودم چون واسه همشون جا نداشتم) یه اردک پلاستیکی مخصوص وان حمامم ، یه عروسک مرد عنکبوتی و بتمن و جوکر و یه قایق پلاستیکی کوچولو ، میشد و انداختم تو وان،
وان تقریبا پر شده بود

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now