pt.34

329 72 14
                                    

Writer pov :

سکوت اتاق مراقبت های پزشکی رو فین فین هوسوک و پچ پچ چند تا از بچه های اونجا که برای درمان اومده بودن میشکوند

چهار پسر روی صندلی های جلوی اتاقی که تهیونگ و برده بودن داخلش مضطرب نشسته بودن و منتظر خبری از حال دوستشون بودن.

نامجون با فک منقبض و نفس های تند همچنان خودشو سرزنش میکرد

جیمین سعی میکرد سرشو پایین نگه داره تا کسی چشمای قرمزشو نبینه
دروغ چرا
اون واقعا وحشت کرده بود
ترس اینکه یکی جلوی چشماش بمیره حتی از اینکه پدرش گیرش بندازه وحشتناک تر بود (قضیه اتاق مدیریتی که به چوخ داد )

هوسوک سرشو روی شونه دوست پسرش گذاشته و مثل ابر بهار گریه میکرد
اون واقعا پسر دل نازکیه

یونگی هم مثل جیمین سعی میکرد چشمای قرمز و البته گونه های قرمزشو قایم کنه

وقتی صدای سرفه های ضعیف تهیونگو شنیدن انگار که جون دوباره به بدنشون برگشته باشه

و حالا که نسبتا از خوب بودن حالش مطمئن شده و منتظر جواب پرستار ها بودن تا کاملا مطمئن بشن

یونگی داشت ذوب شدن خودش و حس میکرد
صدای پچ پچ ها رو میشنید

::: واییییی خدا نگاش کن (صدای خنده های ریز )
این همون پسر نبود که همه میگفتن خوشتیپ و جذابه ؟

صدای دیگه ای در حالی که سعی میکرد خندشو کنترل کنه پچ زد

"""" سرایدار خوابگاه ما از این خوشتیپ تره

و دوباره صدای خنده های ریز ریزشون به گوش یونگی رسید

معذب در حالی که یه دستش دور شونه دوست پسرش حلقه بود با اون یکی دستش کمی هودیه پشت و روی تنش و پایین تر کشید تا شلوار رنگ و رو رفته گلگلیش و بپوشونه و کمتر خجالتزده بشه

لعنت از فردا مطمئن بود سوژه کل مدرسه میشه

با باز شدن در همه افکارش و پس زد و به هوسوک کمک کرد بلند بشه

چهار پسر همینکه اومدن چیزی بپرسن ناگهان در اتاق مراقبت های پزشکی به شدت باز شد و به دیوار خورد

همه شکه به سمت در برگشتن تا ببینن چه خبره که با یه پسر دولا شده که نفس نفس میزد مواجه شدن

پسر در حالی که از شدت بی نفسی به سرفه افتاده بود

به سختی کمرش و صاف کرد و پاهای بی رمقش و سمت دوستاش برد

با چشمای اشکی در حالی که هنوز نفسش کاملا جا نیومده بود

پرسید

$ ای .. اینجا چه ...خ ..خبره ؟ حال ته ته خوبه؟😢

ناخوداگاه قطره اشکی از گوشه چشمش چکید

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now