Taehyung pov :
% نوچه من بستنی میخوام
% نوچه کتابم و تو کافه تریا جا گذاشتم برو بیارش
% نوچه کیم زود باش تا معلم نیومده تکالیفمو تموم کن
% کیم احمق من سردمه سوییشرتت و بده
% هوی نوچه پاهام درد میکنه کولم کن از پله ها منو ببر پایین
% نوچه کیفم و بیار
% نوچه
% نوچه
% نوچه
دادی کشیدم و محکم به بالشت مشت میزدم
کل امروز و اون پارک لعنتی توی مدرسه من و نوچه صدا میزد
جدای از نوچه نوچه کردنش دستورات مزخرفش بود، کل امروز و توی این هوای نسبتا سرد با یه تیشرت آستین کوتاه بودم و اگه سرما نخورم باید خداروشکر کنم
کمرم هم داره نصف میشه چون از طبقه سوم تا زیر زمین و رسیدن به کافه تریا آقا رو کول کردم و از پله ها بردم پایین
لابد میگین مگه آسانسور نبود
چرا بود ولی اون لنتی به من گفت فوبیای فضای بسته داره و توی آسانسور نمیتونه بمونه
در حالی که نیم ساعت بعدش جلوی چشم خودم با آسانسور رفت طبقه اول برای شروع کلاس بعدی 😤
نامجون با تاسف نگاهم میکرد
بیشتر حرصی شدم و با دندون افتادم به جون بالشت و پتو ها و داد بلندتری کشیدم که آخرش صدای نامجون دراومد
~ زهرمار ببر اون صداتو
با نفس نفس از تیکه پاره کردن پتو و بالشت با دندونام دست کشیدم
با حالت گریه برگشتم سمت نامجون و نالیدم
= این چه گوهی بود خوردم
نامجون بیخیال در حالی که کتاب درسی توی دستش و ورق میزد جواب داد
~ من مسئول تشخیص جنس گوه های خورده شده تو نیستم
حرصی تر از قبل بالشت و پرت کردم سمت دیوار و دستام و توی موهام مشت کردم و شروع کردم کشیدنشون
نامجون بیخیال تر از قبل انگار نه انگار این ور من داشتم خودم و جر میدادم جوری با آرامش کتاب و ورق میزد و مشغول مطالعه بود که انگار کلا توی این دنیا نیست
با بیچارگی رفتم سمت نامجون و جلوش روی دو تا زانو هام نشستم
= هیونگ ، ای دانا ترین دانا ها ، ای ددی ترین ددی ها ، ای اسطوره ، ای آیکیو بالا ، ای
حرفم با داد نامجون قطع شد
~ باشه باشه کمکت میکنم فقط خفه شو جان عمت
YOU ARE READING
Mad boys/vminkook
青少年小說دا ×ستان راجب یه گروه چهار نفرس به اسم (Devils)که متشکل از چهار تا پسر که تازه به مدرسه شبانه روزی چودامدونگ اومدن و یه عضو جدید بهشون اضافه میشه کل مدرسه رو دستشون میچرخونن نه اینکه باباهاشون کله گنده و صاحب مدرسه باشن... نه فقط اونقدری کله خر...