pt.28

400 72 60
                                    

Taehyung pov :

% نوچه من بستنی میخوام

% نوچه کتابم و تو کافه تریا جا گذاشتم برو بیارش

% نوچه کیم زود باش تا معلم نیومده تکالیفمو تموم کن

% کیم احمق من سردمه سوییشرتت و بده

% هوی نوچه پاهام درد میکنه کولم کن از پله ها منو ببر پایین

% نوچه کیفم و بیار

% نوچه

% نوچه

% نوچه

دادی کشیدم و محکم به بالشت مشت میزدم

کل امروز و اون پارک لعنتی توی مدرسه من و نوچه صدا میزد

جدای از نوچه نوچه کردنش دستورات مزخرفش بود، کل امروز و توی این هوای نسبتا سرد با یه تیشرت آستین کوتاه بودم و اگه سرما نخورم باید خداروشکر کنم

کمرم هم داره نصف میشه چون از طبقه سوم تا زیر زمین و رسیدن به کافه تریا آقا رو کول کردم و از پله ها بردم پایین

لابد میگین مگه آسانسور نبود

چرا بود ولی اون لنتی به من گفت فوبیای فضای بسته داره و توی آسانسور نمیتونه بمونه

در حالی که نیم ساعت بعدش جلوی چشم خودم با آسانسور رفت طبقه اول برای شروع کلاس بعدی 😤

نامجون با تاسف نگاهم میکرد

بیشتر حرصی شدم و با دندون افتادم به جون بالشت و پتو ها و داد بلندتری کشیدم که آخرش صدای نامجون دراومد

~ زهرمار ببر اون صداتو

با نفس نفس از تیکه پاره کردن پتو و بالشت با دندونام دست کشیدم

با حالت گریه برگشتم سمت نامجون و نالیدم

= این چه گوهی بود خوردم

نامجون بیخیال در حالی که کتاب درسی توی دستش و ورق میزد جواب داد

~ من مسئول تشخیص جنس گوه های خورده شده تو نیستم

حرصی تر از قبل بالشت و پرت کردم سمت دیوار و دستام و توی موهام مشت کردم و شروع کردم کشیدنشون

نامجون بیخیال تر از قبل انگار نه انگار این ور من داشتم خودم و جر میدادم جوری با آرامش کتاب و ورق میزد و مشغول مطالعه بود که انگار کلا توی این دنیا نیست

با بیچارگی رفتم سمت نامجون و جلوش روی دو تا زانو هام نشستم

= هیونگ ، ای دانا ترین دانا ها ، ای ددی ترین ددی ها ، ای اسطوره ، ای آیکیو بالا ، ای

حرفم با داد نامجون قطع شد

~ باشه باشه کمکت میکنم فقط خفه شو جان عمت

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now