pt.8

554 99 8
                                    

Writer pov:

هوپی و یونگی و نامجون خیلی عصبانی و البته نگران بودن و جونگکوک ....
خشکس زده بود ، از پشت تهیونگ بخار بلند میشد و چهرش توی هم رفته بود

صدای اون پسر بلند شد

₩ اوه سوری *هیع هیع * آخه میدونی نیست که شبیه شیطانی به خاطر همین فکر کردم شاید داغیش روت اثر نداشته باشه😏

تمام این حرفا رو با تمسخر میزد در حالی که نمیدونست با هر کلمه داره یه بمب ساعتی فوق خطر ناک و کوک (به معنی روشن کردن😅) میکنه

بمب ساعتی ای که به شدت روی دوستاش حساسه

و با جمله آخرش بووووممممم منفجرشد

و اون کسی نبود جز هوسوک که طوری مثله برق حجوم برد سمت اون پسر که انگاری باده و یه مشت محکم زد تو فکش ؛ طوری که پسر نتونست تعادلش و حفظ کنه و محکم خورد زمین و هوسوکم روی شکمش نشست و ادامه مشت هاش و هر کدوم محکمتر از قبل میزد
دوستای اون پسر خواستن به کمکش برن که این یونگی بود که زودتر سر رسید و حساب اون دو تا رو داشت میذاشت کف دستشون

نامجونم همزمان سریع سمت تهیونگ رفت و اونو کول کرد و رو به کوک که خشک شده به اون هوسوکی که تا چند لحظه پیش همه رو میخندوند نگاه میکرد گفت

~هی کوکیا میدونی اتاق مراقبت مدرسه کجاست

$آره آره بیا بریم راهو نشونت میدم

کوک جلو تر میرفت و نامجونم پشتش چند تا راهرو رو رد کردن و بعد به طبقه بالا رفتن و دوباره چند تا راهروی دیگرو رد کردن که رسیدن به یه در که روش نوشته بود

[مراقبت های پزشکی]

کوک در و باز کرد و نامجون با سرعت وارد شد و یه پرستار راهنماییشون کرد سمت تخت و گفت

::چه اتفاقی براشون افتاده

کوکی_قهوه داغ داغ ریخته رو پشتش

:: خیلی خب حواستون باشه رو به شکم بخوابونیدش ، آروم ، یواش

نامجون با کمک کوک تهیونگ و روی تخت گذاشت که باعث شد فریاد کوچیکی بکشه

=آخخ ، ففففففااااکککککککک درد میکنه

کوکی که اشتباها دستش خورده بود به پشت سوخته تهیونگ سریع معذرت خواهی کرد

پرستار پرده رو کشید و اجازه نداد که اون دو تا از روند درمان چیزی ببینن

اونجا بیشتر شبیه یه بیمارستان مجهز بود تا یه اتاق مراقبت مدرسه

قبل ازینکه کوک به این مدرسه بیاد به گفته بقیه یه نفر سعی داشت خودشو از بالا ترین پنجره برج سمت چپ ساختمان مدرسه بندازه پایین و علارقم تلاش بقیه که میخواستن منصرفش کنن موفق شد

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now