pt.14

546 89 31
                                    

Jungkook pov:

برای بار هزارم خودمو توی آیینه برانداز کردم

حس میکنم دارم میرم مراسم عروسیم

واقعا خودمم دلیل این همه استرسمو نمیفهمم

در هر صورت حس کردم که یقه لباسم کج شده پس دست بردم که صافش کنم

اما با صدای در دستامو از روی یقم آوردم پایین

اوه مثل اینکه یکی اینجا بیشتر از من استرس داره

$بله بفرمایید

"""اوه
میتونم بیام تو

$البته پاپا

در باز شد و پدرم با لبخند مضطربش توی دیدم قرار گرفت

در حالی که سعی میکرد دستای لرزونشو پشت سرش قایم کنه و مثل یه پدر مقتدر رفتار کنه

اومد سمتم

""""خب پسرم حاضری همه چی آمادس

و دستشو برد سمت یقه کج شدم و شروع کرد به صاف کردنش

یه دستمال مچاله شده دستش بود

$اهوم
همه چیز آمادس

مدتی بینمون سکوت شد و در همون حال پدرم داشت لباس توی تنم و به ظاهر مرتب میکرد

لرزش دستاشو حس میکردم

پدرم سکوتو شکست

""" آیگو خدا پسر کوچولوم چقدر بزرگ شده (فین،فین)
برای خودش دوست پیدا کرده
دیگه مردی شده واسه خودش (صدای گرفته از بغض)
ای کاش مادرتم اینجا بود
آه(آه به نشانه افسوس نه چیز دیگه😂)
استرس که نداری
امممم میخوای خودم برسونمت
یا..یا اصلا.......

اینا رو میگفت و به جرئت میتونم بگم که بغض تو صداش و حس کردم

اون واقعا مرد دل نازکی بود

با خنده پریدم وسط حرفش

$ پاپا چرا انقدر شلوغش میکنی
دارم میرم خونه دوستام بمونم دیگه
تازشم مامان همین دیروز برای فیلمبرداری رفته ژاپن زودی برمیگرده
در ضمن اینقدر استرس نداشته باش قراره کلی بهم خوش بگذره

بینی قرمز شدشو با دستمال توی دستش پاک کرد و گفت

""""" آره آره
درسته ولی به منم حق بده😢
پسرم بلاخره دوست پیدا کرده
وای خدا قند عسلم اگه بدونی همیشه برای موقع هایی که بیای پیشم و برای بیرون رفتن با دوستات ازم اجازه بگیری یا بیاریشون خونه تو ذهنم چقدر فانتزی میچیدم اینطوری نمیگفتی

و آخر جملش یه فین گنده توی دستمالش کرد
و باعث شد چهرم تو هم بره

$ درسته متوجهم

خوب یه جورایی حق و به پدرم میدادم اون عاشق من و مامانه

مخصوصا من
و خب خجالتی بودنم باعث میشه خیلی چیزایی که اون از پسرش انتظار داره رو نتونم برآورده کنم

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now