pt.39

251 75 54
                                    


Writer pov :

تهیونگ مشکوک به جای دو تا هیونگاش که خالی بودن زل زده بود

جدیدا رفتارشون خیلی عجیب غریب شده بود

شاید باید بیشتر بهشون دقت میکرد البته اگه زنده میموند

خنده دار بود اینکه حتی از یه دیقه بعدشم خبر نداشت

یهو با ضربه محکمی که به میزش خورد از جا پرید و چشمای گرد شدشو از صندلی هیونگاش گرفت و به عامل ضربه داد

با دیدن معلم اسکلتی با اون دماغ بزرگ و چونه درازش که با عجوزه مو نمیزد آب دهنش و با صدا قورت داد

معلم بیرحمانه قبل اینکه ته بتونه وضعیت و تحلیل کنه گوشش و توی دستش گرفت و با کشیدنش اونو مجبور به بلند شدن کرد

همه بچه های کلاس با تعجب به صحنه نگا میکردن

نامجون و کوک وقتی معلم داشت بهشون نزدیک میشد زیاد صداش زدن و سعی کردن توجهشو جلب کنن

اما اون توی دنیای خودش غرق شده بود

فریاد های پسرک بلند شد و سعی کرد گوشش و از دست های استخونی ولی پر زور اون معلم بیرون بکشه اما نتیجش فقط بیشتر شدن فشار انگشتاش بود

معلم با صدای بمی که اصلا به ظاهرش نمی اومد شروع کرد به فریاد کشیدن

:::: پسره ی احمق مگه با تو نیستم چطور جرعت میکنی به درس و کلاس من بی توجهی کنی فکر کردی کی هستیییی

با فریاد آخر معلم حلقه ی اشکی که از درد تو چشماش جمع شده بود راهشو به بیرون پیدا کرد

اما معلم بدون توجه از گوشش اونو پشت سر خودش کشید

از وسط میزا در حالی که پسرو دنبال خودش میکشید با عجله رد شد و در همون حال با صدای بلندی بد و بیراه میگفت

پسرک حس میکرد هر آن الانه که گوشش کنده شه

فشار زیادی داشت به گوشش و سرش وارد میشد و این از حد توانش برای امروز خارج بودن

اون حتی نمیدونست چرا داره اینطور وحشیانه توبیخ میشه

فقط هاج و واج و با درد پشت معلم کشیده میشد

سعی کرد مقاومت کنه

معلم وقتی مقاومتشو دید گوشش و با شدت ول کرد جوری که سرش به عقب پرتاب شد و چیزی نمونده بود که تعادلشو از دست بده

اما خوشبختانه تونست سر پا وایسه و با چشمای وحشت زده و گرد و اشکی به معلمی که همیشه همه از اخلاق خوبش حرف میزدن نگاه کرد

اما از نگاهش به خودش لرزید

خیلی سرد و خالی بود

چشماش براق نبود مات بود هیچ انعکاسی از نور های موجود توی اتاق داخل مردمک هاش دیده نمیشد سیاه مطلق

معلمی با حرص جیغی کشید و دست استخونیش و برد بالا و با شدت روی صورت پسرک مات برده فرو برد

و تهیونگ ایندفعه نتونست خودشو نگه داره و محکم به یکی از میزای ردیف اول خورد که باعث شد میز واژگون بشه و دو دختری که پشتش بودن جیغ بکش و سریع خالی بدن تا زیر میز له نشن

فضای کل کلاس متشنج بود و همه از سر جاهاشون بلند شده بودن تا ماجرا رو از نزدیک ببینن

جونگکوک با دیدن ماجرا دیگه نتونطت کنار وایسه پس با سرعت از روی صندلیش بلند شد و خودشو از بین جمعیت بچه های فضول رد کرد تا به تهیونگ برسه

با دیدن پسری که گوشه لبش پاره شده و روی میز و صندلی ها پخش شده بود و چشماش بسته بود و تکون نمی خورد

وحشت زده فریاد کشید و دوید سمتش

و نامجون هم پشت سرش به معلمی که انگار ایندفعه میخواست به جونگکوک حمله کنه حجوم برد و اونو نگه داشت

ولی لعنت بهش مگه اون دو پاره استخون چقدر زور داشت که حتی نامجون هم داشت جلوش کم میاورد

معلم انگار که هیچیو نمیدی فقط میخواست نامجونو کنار بزنه و به اون دو نفر حمله کنه و به خاطر همین به سر و صورت اون بیچاره مدام چنگ مینداخت

نامجون حرصی و عصبی وقتی بلاخره دید که جونگکوک به سختی تونست از بین جمعیت بیشعوری که برای دیدن نمایش صف بسته بودن تهیونگ بیهوشو به کمک جیمین از کلاس بیرون ببره

بلاخره فریادی کشید و با قدرت معلمو از خودش جدا کرد و هلش داد که محکم به دیوار برخورد کرد

و افتاد زمین و در حالی که سرخورد و روی زمین نشست چشماش بسته و انگار بیهوش شد

از اونطرف سپ سرحال که داشتن میرفتن سمت کلاس اما با دیدن جمعیت جلو در پاهاشون سست شد و کقتی هر دو همزمان سمت هم برگشتن یک چیز توی گوششون زنگ زد

دونسگشون تو خطر بود

پس به سرعت سمت کلاس دویدن و بچه ها رو کنار زدن

با دیدن چند تا معلم دیگه که زیر بغل معمی که باهاش کلاس داشتن و گرفته و نامجونی که داشت توسط مدیر توبیخ میشد هاج و واج همونجا وایسادن

اما بلاخره با پرس و جور از چند تا از بچه ها ماجرا رو فهمیدن و یونگی پیش نامجون موند تا این مشکل و جم و جور کنن و هوسوک راه افتاد سمت جایی که حدس میزد تهیونگ و بردن جایی که جدیدا انگار پاتوقشون شده بود

اتاق مراقبت

____________
نیو پارت

شرمنده اگه کوتاهه واقعا در حال نابود شدنم از هر جهت

کل بدنم درد میکنه کلی درسم ریخته بود رو سرم

ینیا انصافا هر کی گفت هنر واسه تنبلاس باید جوری بکوبونی تو دهنش که پر خون شه

از ساعت ۶ شرو کردم تازه یه ساعته وقتم آزاد شده اون فقط واسه سه تا فاکینگ الگو 😑

راستی از این پارت خوشتون اومدد؟

پارت و توانش نیست چک کنم اگه کصدستی چیزی دیدین نادیده بگیرین
دوستون دارم

ووت و کامنت یادتون نره
کلی ماظب خودتون باشین

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now