pt.20

480 92 63
                                    


Taehyung pov :

صبح روز بعد قرار بود کلاسا از ساعت یازده شروع بشه

اما از اونجایی که کائنات کونشو کرده سمت من
ساعت هفت صبح هوسوک از خواب بیدارم کرد و گفت

# ببخشید پسر یادم رفت بهت بگم یکی از معلما هفته پیش نتونست بیاد سر کلاس به خاطر همین به جاش الان کلاس جبرانی گذاشته

و با شرمندگی سرشو خاروند

اگه میزاشتنم همین الان یه چاقو برمیداشتم و تا خود دفتر استراحت معلما میرفتم و معلمه رو تیکه پاره میکردم

اما خب ، هوسوک دستمو گرفته داره التماس میکنه دستام و به خون آلوده نکنم و هنوز جوونم برای قاتل شدن

( هوسوکی که جلوی آیینه داره موهاش و درست میکنه :| )

به ناچار بلند شدم و دست و صورتمو شستم و یه دست لباس بی توجه به اینکه چیه کردم تنم و کولمو که هوسوک از قبل واسم آماده کرده بود انداختم کولم و با هم راه افتادیم سمت کلاس

همینکه رسیدیم تو کلاس و سر جامون نشستیم سرمو گذاشتم روی میز که بخوابم ، اما سر و صدای بچه های کلاس نمیذاشت

موندم ساعت هفت صبح چطوری انقدری انرژی دارن من دارم تو بیداری میخوابم

سرمو بلند کردم نگاهمو دور تا دور کلاس انداختم

اخمی به نشونه تفکر کردم و هومی کشیدم

یونگی که کنارم نشسته بود گفت

× باز میخوای چیکار کنی که قیافت اینجوری شده

با این حرف یونگی توجه بقیه هم سمتم جلب شد

#من عاشق این مود تهیونگم

~ من از این مود تهیونگ میترسم

هوسوک و نامجون همزمان گفتن

اهمیتی ندادم و لبخند شیطانی زدم و به یونگی که نامجون خِر کشون تا کلاس آورده بودش نگاه کردم

پوزخندی زدم و ابروهامو انداختم بالا اونم متقابلا با تعجب ابروهاش و انداخت بالا

= نظرت چیه انتقام بگیریم یونگی

× چیکار باید انجام بدم :]

لبخندی زدم و گفتم

= گوشتو بیار

همینکه خواستم چیزی بگم صدای هوسوک و جونگکوک دراومد

# پس ما چی

$ ما ام میخوایم انتقام بگیریم

نگاهی بهشون انداختم و گفتم

= باشه پس بیاین نزدیکتر تا بهتون بگم

چند لحظه بعد کل کلاس توی سکوت منتظر اومدن معلم بودن

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now