pt.32

391 64 40
                                    


Writer pov :

نامجون با حس سنگینی و خیسی رو سینش کمی جابه جا شد

سعی کرد جسم سنگینی که روی قفسه سینش فشار میاره رو هل بده و به ادامه خواب راحتش برسه اما فایده ای نداشت

به سختی لای چشماش و باز کرد

چند بار چشماش و مالید تا دیدش شفاف بشه

چند دقیقه به سقف خیره شد تا مغزش لود بشه

خیسی روی سینش بیشتر شده بود خمیازه ای کشید و گردنش و بلند کرد تا سینه اش و ببینه

صورتش از انزجار توی هم رفت و بی صدا عوقی زد
با تمام توان تهیونگی که بهش چسبیده بود و هل داد که باعث شد پسر بیچاره با صدای بلندی پخش زمین بشه

تهیونگ با گیجی آخی گفت و سعی کرد از روی زمین بلند بشه حس میکرد مهره های کمرش جا به جا شدن

نامجون با قیافه ای زار از جاش پا شد

دماغش و گرفت و سعی کرد سرش و پایین نندازه

قطعا اگه روی سینه لخت شما ام یه لیتر آب دهن بو گندو ریخته بود همین واکنشو نشون میداد

تازه نامجون لطف کرده بود تهیونگ و از پنجره ننداخته بود پایین

تهیونگ با گیجی به در بسته حمومی که نامجون داخلش بود نگاه کرد و روی تخت خودش نشست

خمیازه ای کشید و شکمش و خاروند

صفحه کوچیک ساعت مچیشو که روی پا تختی بود و از نظر گذروند

تازه ساعت 7:30 دقیقه بود

آخه کدوم احمقی این ساعت بلند میشه که بره حموم وقتی امروز کلاس ها با تاخیر شروع میشه

هنوز تقریبا 4 ساعت فرصت داشتن

آهی کشید و سری از تاسف تکون داد

به هر حال نامجون بود دیگه ، چیز بیشتری ازش انتظار نمیره

روی تختش دراز کشید و تاتا رو برداشت و پتو رو کشید روی سرش تا دوباره بخوابه

____________○●○●○●○●○●○____________

نامجون با اخم به کارت توی دستش خیره شده بود و تهیونگ مثل بچه های خطاکار سر به زیر با انگشتر جدیدش ور میرفت

نامجون کارتو محکم به میز مطالعه کوبید و شقیقش و ماساژ داد

تهیونگ با این حرکت کمی توی جاش پرید و نامحسوس آب دهنش و قورت داد

نامجون یه جورایی وحشت کرده بود

الان رسما یه تهدید به مرگ دریافت کردن و نمیشه اینو به شوخی گرفت

کلافه بلند شد و بدون هیچ حرفی ‌کت یونیفرمش و از کنار تهیونگ چنگ زد و در حالی که میپوشیدش رفت سمت در

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now