Writer pov :نامجون با حس سنگینی و خیسی رو سینش کمی جابه جا شد
سعی کرد جسم سنگینی که روی قفسه سینش فشار میاره رو هل بده و به ادامه خواب راحتش برسه اما فایده ای نداشت
به سختی لای چشماش و باز کرد
چند بار چشماش و مالید تا دیدش شفاف بشه
چند دقیقه به سقف خیره شد تا مغزش لود بشه
خیسی روی سینش بیشتر شده بود خمیازه ای کشید و گردنش و بلند کرد تا سینه اش و ببینه
صورتش از انزجار توی هم رفت و بی صدا عوقی زد
با تمام توان تهیونگی که بهش چسبیده بود و هل داد که باعث شد پسر بیچاره با صدای بلندی پخش زمین بشهتهیونگ با گیجی آخی گفت و سعی کرد از روی زمین بلند بشه حس میکرد مهره های کمرش جا به جا شدن
نامجون با قیافه ای زار از جاش پا شد
دماغش و گرفت و سعی کرد سرش و پایین نندازه
قطعا اگه روی سینه لخت شما ام یه لیتر آب دهن بو گندو ریخته بود همین واکنشو نشون میداد
تازه نامجون لطف کرده بود تهیونگ و از پنجره ننداخته بود پایین
تهیونگ با گیجی به در بسته حمومی که نامجون داخلش بود نگاه کرد و روی تخت خودش نشست
خمیازه ای کشید و شکمش و خاروند
صفحه کوچیک ساعت مچیشو که روی پا تختی بود و از نظر گذروند
تازه ساعت 7:30 دقیقه بود
آخه کدوم احمقی این ساعت بلند میشه که بره حموم وقتی امروز کلاس ها با تاخیر شروع میشه
هنوز تقریبا 4 ساعت فرصت داشتن
آهی کشید و سری از تاسف تکون داد
به هر حال نامجون بود دیگه ، چیز بیشتری ازش انتظار نمیره
روی تختش دراز کشید و تاتا رو برداشت و پتو رو کشید روی سرش تا دوباره بخوابه
____________○●○●○●○●○●○____________
نامجون با اخم به کارت توی دستش خیره شده بود و تهیونگ مثل بچه های خطاکار سر به زیر با انگشتر جدیدش ور میرفت
نامجون کارتو محکم به میز مطالعه کوبید و شقیقش و ماساژ داد
تهیونگ با این حرکت کمی توی جاش پرید و نامحسوس آب دهنش و قورت داد
نامجون یه جورایی وحشت کرده بود
الان رسما یه تهدید به مرگ دریافت کردن و نمیشه اینو به شوخی گرفت
کلافه بلند شد و بدون هیچ حرفی کت یونیفرمش و از کنار تهیونگ چنگ زد و در حالی که میپوشیدش رفت سمت در
YOU ARE READING
Mad boys/vminkook
Teen Fictionدا ×ستان راجب یه گروه چهار نفرس به اسم (Devils)که متشکل از چهار تا پسر که تازه به مدرسه شبانه روزی چودامدونگ اومدن و یه عضو جدید بهشون اضافه میشه کل مدرسه رو دستشون میچرخونن نه اینکه باباهاشون کله گنده و صاحب مدرسه باشن... نه فقط اونقدری کله خر...