pt.43

290 70 98
                                    


Writer pov:

جیمین در حالی که کاملا پشت جین پناه گرفته بود چراغ قوشو به سمت جنگل انداخت

اونا هنوز وارد جنگل نشده بودن و به شدت مردد بودن

جین حالا که رو به روی جنگل مخوف و تاریک پشت مدرسه ایستاده بود متوجه لجبازی مزخرفش شده بود

اما با صدای جیمین آب دهنش قورت داد و سعی کرد همه افکار مزخرف و بیرون کنه و سمت جنگل قدم برداره

% هیونگ چرا نمیری ، زود باش دیگه

جین اولین قدم و سمت داخل جنگل برداشت و جیمینم در حالی که بازوشو چنگ زده بود کنارش ایستاد

چشماشونو محکم روی هم فشار میدادن و بدنشونو منقبص کرده بودن و هر لحظه منتظر اتفاق بدی بودن اما بعد چند لحظه آروم لای چشماشونو باز و دور و اطراف و چک کردن

فعلا همه چیز عادی بود و مثل فیلم ترسناکا هیچ دستی از تو زمین در نیومده بود که با خودش ببرتشون توی خاک

و هیچ جن بی ادبی نبود تا اونا رو به قعر جنگل ببره

پس انقباض بدنشونو کمتر کردن و و کمی از هم فاصله گرفتن و جیمین از پشت جین در اومد

چراع قوشو و دور تا دور جنگل چرخوند و با حالت بامزه ای به جین گفت

% خب ، همچینم ترسناک نیستا هر لحظه انتطار داشتم یه دست با ناخونای دراز و تیز بره تو شکمم و دل و رودم و بریزه بیرون

جین لرزی کرد و شپلق کوبید پس کله دوستش

£ اه خفه شو چندش سادیسمی

و دوباره با فکر کردن به حرفش لرز بیشتری کرد و دادی زد

جیمین به ریکشنش خندید و ادامه داد

% فکرشو بکن هیچکس حتی جنازه هامونم پیدا نمیکنه و ما اینجا غذای کرکسا و حشره ها میشیم

و با حالت دراماتیکی ادای گریه کردن دراورد

جین با لگد زد تو باسن پسر دیگه و در حالی که بلند بلند بهش فوحش میداد اونو که پخش زمین شده و نمیدونست باسنشو بگیره و از درد ناله کنه یا بخنده ، پشت سرش جا گداشت و جلوتر رفت

جیمین با دیدن دور شدنش وحشت زده همه چی رو بیخیال شد و تندی پا شد و دنبالش راه افتاد

جین با حس کردن حضورش کنارش با جدیت به حرف اومد

£ باید از هم جدا شیم تا هر کدوم یه طرفو بگردیم وگرنه...

جیمین با شنیدن حرفش سیخ ایستاد و پرید وسط حرفش

% چییییی؟؟ عمرا !!! هیونگ عقل فاکیتو از دست دادی تا همینجاشم که اومدیم ریسک بزرگیه

جین خودشم قبول داشت حرفای دونسنگش حقیقت داره اما چاره دیگه ای نداشتن باید اینکار و انجام میدادن

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now