pt.51

326 77 65
                                    

Writer pov :

دوباره برگشتن به مدرسه
استراحت و خوشگذرونی یه هفته ایشون تموم شده و حالا همه دوباره داشتن کلید های اتاقاشون و میگرفتن

و ظاهرا از شانس بسیار بدشون کل سیستم خوابگاه و کسایی که با هم توی اتاق بودن عوض شده

از بیرون خوابگاه همون خوابگاه بود اما از داخل پیشرفته تر شده بود

اتاقا بجای کلید با رمز ورود باز میشدن و هر اتاق یه تلوزیون کوچیک هم داشت و یه کوچولو اتاقا بزرگتر شده و آشپزخونه کوچیکی در حدی که یه نفر بتونه به راحتی توش کار کنه گذاشته شده بود

که این خیلی برای دانش آموزا خوب بود چون اگه آشپزی بلد بودن میتونستن بجای هر دفعه رفتن به کافه تریا مدرسه برای خودشون غذای سالم تری درست کنن

اما همه پسرا با هم توی یه اتاق نبودن

جونگکوک که با یه سال پایینی هم اتاقی شده بود

نامجونم با یه همسال خودشون که هنوز نمیدونست کیه هم اتاقی شده بود

تهیونگم همینطور

یونگی هم با یه سال بالایی و هوسوک هم با یه سال پایینی هم اتاق شده بود

هر چقدر هم که اعتراض و التماس کردن به مسئول خوابگاه فایده نداشت و تنها جوابی که در قبال عوض کردن هم اتاقیاشون گرفتن یه نه قاطع بود

تهیونگ واقعا عاصی شده بود
هم اتاقیش هنوز نیومده بود و تهیونگ داشت خودش به تنهایی وسایلش و میچید و جای خودشو مشخص میکرد

که صد درصد تخت بهتر و برداشته بود
اتاق خوبی بود
فقط تنها مشکل تهیونگ دور افتادن از دوستاش بود که به شدت آزارش میداد

اینجوری بود که تهیونگ طبقه دوم
یونگی و هوسوک سوم و نامجون و جونگکوک اول بودن

تهیونگ با فکر به اینکه ممکنه دیگه نتونن شبا تا نصفه شب پیش هم باشن
ازحرص لباش و آویزون کرد و لباسا رو محکم تر و با حرص توی کمد میچید

در آخر بعد اتمام کارش در کمد و کوبید به هم و برگشت نگاهی به اتاق انداخت

خیلی حس خالی بودن بهش میداد

هر لحظه توقع داشت نامجون در و باز کنه و بیاد تو و روی تخت کناریش بشینه و شروع به کتاب خوندن کنه یا مجسمه های مینیاتوری و جذابشو دستمال بکشه

این واقعا نامردی بود

با ناراحتی خودشو کشوند سمت تخت و بعد خودشو انداخت روش تا در سکوت به ادامه ناراحتیش بپردازه

جونگکوک هم مثل همیشه با لبخند خودشو به هم اتاقیش معرفی کرده و بعد در سکوت مشغول به انجام کارای خودش شده و تلاشی برای صمیمی شدن با هم اتاقیش از خودش نشون نمیداد

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now