pt .11

574 82 25
                                    

Hosook pov:

در اتاقی که اونجا بود و باز کردم و پشت اون در
انتظار هر چیزیو داشتم به جز یونگی ای که مثل الهه های سکسی با بدن سفیدش توی اون حریرای قرمز تخت میدرخشید

آب از دهنم راه افتاد

پشت بهم روی شکم خوابیده بود و حریر قسمتی از کمر و پاهاشو پوشنده بود

بوت توپر و سفیدش ، رونای لاغر و خوشفرمش ، شونه هاش همه ی اینا باعث میشد یه چیزایی و تو شلوارم حس کنم

همینطور خشک شده داشتم به اون تابلوی هنری هات جلوی روم نگاه میکردم که با صدای ناله شهوت انگیزش موهای بدنم سیخ شد

بلند و بی خجالت ناله میکرد و بدن جذابش و پیچ و تاب میداد
هنوز نمیتونستم صورتشو ببینم

با لوندی دستش و روی همه جای بدنش میکشید

خیلی آروم صورتشو برگردوند و نگاه خمارش وتو صورتم چرخوند
اون ....... نمیتونم با زبون توصیفش کنم یه چیزی فرای جذابیت بود

لپاش سرخ شده بود و لباش از بزاقش خیس شده و قرمزِ قرمز بود

همونطور که نگاهش به من بود آروم دو انگشت وسطش و توی دهنش برد و با سر و صدا مکید

بدجور حالم بد شده بود و پاهام از شهوت میلرزید دلم میخواست همین الان بفاکش بدم

وقتی خوب انگشتاشو خیس کرد با صدای پاپ مانندی از دهنش درآورد

بوتشو یکم داد بالا که باعث شد سوراخ خیس و صورتیش از لای لپای بوتش معلوم شه

با انگشتاش دورانی دور سوراخشو ماساژ میداد ،
آروم انگشت فاکش و تا بند انگشت وارد حفره تنگش کرد و ناله بلندی کرد

بی طاقت سریع سمتش حجوم بردم و بی توجه برشگردوندم و محکم لبامو روی لباش کوبیدم که .......

زززززززییییییییییییییییینننننننننننننننگگگگگگگگگگگگ

با نفس نفس بلند شدم

خیره به دیوار سعی کردم یادم بیاد چی به چیه کی به کیه
کجام

ولی تنها چیزی که جلو چشمم بود اون بوت لنتی سفید بود

آروم و حرکت آهسته سرمو آوردم پایین و تادا 🎉🎉
اینجا یه چنار بی جنبه قدعلم کرده بود
اونم با چی؟
خواب خیس
اونم راجب کی؟
یونگی ... چینجااااااااا(واقعا)
من الان برای بار هزارم راجب کسی که ادعا میکنم برادرمه خواب و رویای خیس دیدم

آب دهنم و با صدا قورت دادم و به ساعت نگاه کردم

انگاری که همچی میخواد باعث بشه به اون فکر کنم ؛
اما فک نکنم اون با فهمیدن اینکه توی خواب براش راست میکنم خوشش بیاد

در هر صورت مهم نیست بهتره بهش فکر نکنم

ساعت و زودتر گذاشته بودم روی زنگ که برم حموم، به ناچار از رو تخت بلند شدم و سعی کردم به اون دسته بیل تو شلوارم اهمیتی ندم
تخت و مرتب کردم و حوله و لباسامو برداشتم و راه افتادم سمت حموم که هم، از شر دسته بیلم خلاص شم هم برای کلاسا آماده بشم

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now