pt.24

406 68 23
                                    


Writer pov :

~ تهیونگا ، تهیونگا پاشو

= چیه چی شده

نامجون با اخم گفت

~ ساعت گذاشتی روی زنگ که بری به اون دو تا سر بزنی اونوقت پنبه گذاشتی توی گوشت

تهیونگ در حالی که خمیازه میکشید چشماشو با حالت کیوتی مالید و گفت

= ببخشید هیونگ الان میرم

و پاشد و ژاکتش و تنش کرد و کلید نامجون و از روی میز برداشت

از در خارج شد و پشت سرش اونو بست همینکه خواست در اتاق رو به رویی که مال اون دو تا بود و باز کنه حس کرد انگار یکی از ته راهرو رد شد

ترس برش داشته بود اما از یه طرفی یه حس کنجکاوی مزخرفی باعث میشد که بخواد بره و از نزدیک ببینه

به کل سپ مریض و فراموش کرد و

بی سر و صدا آروم سمت ته راهرو رفت

از گوشه دیوار سرک کشید

یه نفر پشت به اون پنجره ته راهرو رو باز کرده بود و به بیرون خیره شده بود

تهیونگ نفس عمیقی کشید

حداقل جای شکرش باقی بود که روحی ، جنی چیزی نبود

پسر دور و ورشو نگاه کرد و وقتی دید کسی نیست

آروم از پنجره خودشو آویزون کرد و اونموقع بود که تهیونگ تونست صورتش و ببینه

قیافش برای تهیونگ آشنا بود انگار که اون پسر و قبلا جایی دیده

سعی کرد به مغزش فشار بیاره

اما موفق نشد هویت پسرک و از توی آدم های توی مغزش پیدا کنی

موقعی به خودش اومد که پسرک از درگاه پنجره بیرون رفته بود و از دیدرس تهیونگ خارج شده بود

با عجله سمت پنجره رفت و به بیرون خم شد

پسرک از یه طناب آویزون بود و به سختی داشت خودشو پایین میبرد

پسرک آویزون لحظه ای سرش رو سمت بالا برگردوند

تهیونگ با تمام سرعت سرشو داخل برگردوند و روی زمین نشست و به دیوار زیر پنجره تکیه داد

قلبش تند تند میزد

از ته دل امیدوار اون فرد ندیده باشتش

یکم صبر کرد تا حواس پسرک از پنجره پرت بشه

بعد حدودا یک دقیقه آروم روی زانوهاش بلند شد و سرکی کشید اما پسرک دیگه از طناب آویزون نبود

حتی توی حیاط پشتی خوابگاه هم نبود

تهیونگ شکه کاملا بلند شد و نیم تنه اش رو کامل از پنجره بیرون برد همه طرف رو نگاه کرد اما هیچ اثری از پسر نبود

Mad boys/vminkookWhere stories live. Discover now