E

3.6K 577 5
                                    

رفتم غذا تحویل بگیرم وقتی برگشتم به تهیونگی زیر پتو خودشو قایم کرده بود نگاه کردم

زیاده روی کردم؟ ولی اون خودش شروع کرد

وقتی اومدیم توی‌اتاق مثل ببر زخمی بهم حمله کرد با مشت و لگد به جونم افتاد

به دستای کیوتش که لبه ی پتو محکم گرفته بود نگاه کردم
با اون‌دستای ظریفش انتظار داشت من دردم بگیره؟

لبخند محوی زدم غذا رو ذوی میز گذاشتم روی تخت نشستم

+ تهیونگ

+ جوابمو نمیدی ؟

+ کیم تهیونگ؟

_ دست از سرم بردار

پتو از روی سرش برداشتم به چشمای اشکی بینی صورتی شده اش نگاه کردم

لعنت این اشکا بخاطر کار من میریزه !؟

_بهم دست نگییییر

نفسمو فوت کردم دستمو عقب کشیدم

Yugen |KookV|Where stories live. Discover now