هان خودشو عقب کشید
# من ، من به کسیدست نزدم ... سوتفاهم پیش اومده براتون
_ جونگکوک ... من خوبم
چرخیدم به چشمای بارونی تهیونگ نگاه کردم
خوبی؟ این اشکا الان بخاطر این عوضی توی چشمت جمع شده ؟+ تهیونگ ... قسم میخورم به جون خودت یه قطره اشک بیاد پایین اینجا خونش حلالمه
تهیونگ سرشو به دو طرف تکون داد گفت نمیکنم ... گریه نمیکنم
لبخندی بهش زدم گفتم خوبه عزیزم
سمت هان چرخیدم زمزمه کردم : دوتا دستت یا خودت میگی کدوم یکیشون بوده؟
اقای هان خودشو عقب کشید که محکم هولش دادم به عقب
روی صندلی افتاد کمر تهیونگ رها کردم دست راستش گرفتم پیچوندم
+ عذر خواهی کن ازش
# آییییی .... ببخشید
+ چیوببخشید؟
# ای دستم ... ببخشید ته...تهیونگ
با عصبانیت مشتی توی دهنش زدم غریدم خفه خون بگیر نبینم اسمش و صدا بزنی اون فامیلی منو داره دهن فاکیت فقط میتونه فامیلی منو بگه
تهیونگ محکم از پشت سر کشیدم
_ ولش کن جونگکوک من خوبم بخدا خوبم
دستشو محکم تر فشار دادم
# ببخشید اقای جئون
پوزخندی زدم رهاش کردم
+خدا روشکر کن با تهیونگ اومدم وگرنه نمیذاشتم سالم رد شی برو اون برگه های مالکیت بیار امضا کنه
_ جونگ...کوک
+ چیزی نیست بیبی ...
اروم کمرشو نوازش کردم
مرد برگه ها رو جلوی تهیونگ گذاشت با یه خودکار و ازش دور شد
زیر چشمی نگاهش کردم حتی بهش نگاه هم نمیکرد مرتکه ی آشغال_ من ... میشه امضا؟
+ نه تهیونگ امضا کن
تهیونگ بار دیگه به سند مالکیت کافه نگاه کرد اروم امضاش کرد
لبخندی زدم بوسه ای روی شقیقه اش گذاشتم
+ مبارک باشه عزیزم ...
با چشمای خیسش بهم خیره شد بوسه ای روی چشماش گذاشتم
زمزمه کرد : مرسی کوکی+ تو جونمو بخواه یوگن
نگاه تیزی به هان انداختم که سریع چشماشو از رومون برداشت
YOU ARE READING
Yugen |KookV|
Teen Fictionچت استوری [compelet] از تعداد اپش نترسین خیلی کوچولوعه پارتا 🌱 تهیونگ دانشجوی جدید الورود رشته ی ادبیات که وقت مستی اشتباهی به جئون جونگکوک فاکر مشهور دانشگاهشون پیام میده + ددی فاک می _پس از همون اول زحمتی که میگفتی برام داری ، این بود؟ پارت های...