F

3.5K 549 0
                                    

لبخند متقابلی بهش زدم

از پشت سرم بالشتمو برداشتم محکم به صورتش کوبیدم

+ آخخخخخخخ

_ آخ ؟ جرئت داری وایستا تا کابرد دستامو نشونت بدم ...

از اتاق فرار کرد در بستم از پشت قفل کردم
ببینم چجور میخوای برگردی پسره احمق

این اتاق چکار کنم الان ؟

.
.
.

۳ ساعت بعد

روی تختم از خستگی ولو شدم
لعنت بهت جونگکوک مگه توی خوک دونی زندگی میکنه این پسر نگاه کن اخه ... حتی جلد بستنیشم گذاشته بود رو تخت

با صدای در چشمامو ریز کردم

_ کی هستی؟

+ تهیونگممم

_ حناق

روی بالشتم چرخیدم زه دمر شدم

دوباره صدای در زدن اومد

با صدای نوتیف گوشی نفسمو کلافه پوف کردم

دیکهد مخ تخمی
(تهیونگ بیا مثل دوتا آدم متمدن حلش کنیم ، ۳ ساعته منو از اتاق بیرون کردی )

Yugen |KookV|Where stories live. Discover now