در کافه ایستاده بود با تعجب بهش نگاه میکرد
+ نمیای عزیزم؟
_ جونگکوک ... این
اسم کافه با انگشت اشاره اش نشون داد لبخندی زدم انگشتشو بوسیدم
+ میدونم عزیزم بیا داخل ... میفهمی خودت
با وارد شدنمون رئیس اونجا سمتمون دوید خم شد
# سلام اقای جئون خوش اومدین
لبخند فیکی روی لبام زدم سرمو تکون دادم
# بفرمایید از این طرف
پشت سرش راه افتادیم وارد اتاقش شدیم
روی مبل نشستم و تهیونگ هم متقابلا کنارم نشست
# مدارکی خواسته بودین اماده کردم اقای جئون
+ کار صحیحی انجام دادین اقای هان فقط یه تصویه حساب دیگه ام داریم غیر اینکه ظهر پرداخت کردم
اقای هان با لبخند سرشو تکون داد : شما دو برابر اون پول قرارداد واریز کردین
از روی مبل بلند شدم سمت در اتاق رفتم قفلش کردم
+ درسته ! اون جبران خسارت بود
اقای هان با ابروهای بالا پریده اب دهنشو قورت داذ
# چه خسارتی
با پوزخند سمتش رفتم زمزمه کردم : شکستن دستات :)
با ترس خودش عقب کشید سمتم خم شدم یقه اش جلو کشیدم
_ جونگکوکککک
با پیچیدن دستای تهیونگ دور بازوم یه دستمو دور کمرش حلقه کردم و با دست دیگه ام یقه ی هان رو محکم تر گرفتم
+ با کدوم یکی از این دستا به پسر من دست زدی ؟
پارتی پارتی یههه 😎✋
VOUS LISEZ
Yugen |KookV|
Roman pour Adolescentsچت استوری [compelet] از تعداد اپش نترسین خیلی کوچولوعه پارتا 🌱 تهیونگ دانشجوی جدید الورود رشته ی ادبیات که وقت مستی اشتباهی به جئون جونگکوک فاکر مشهور دانشگاهشون پیام میده + ددی فاک می _پس از همون اول زحمتی که میگفتی برام داری ، این بود؟ پارت های...