خب این آخریشه :) باید باهاشون خداحافظی کنیم تا فردا
تهیونگ گوشیشو قفل کرد توی جیبش گذاشت
_ اوووه مرسی
لبخندی زدم دستمو روی سرش کشیدم
+ نوش جونت یوگن
لبشو گاز گرفت با چابستیک به جون نودل افتاد
_ تهیونگ!
سوالی نگاهم کرد
+ نه ! واقعا نهههه جونگکوک بزار بخورم گشنمه
به فکری که توی سرش چرخیده بود لبخند زدم
به رشته نودلی که از دهنش اویزون بود و برام چشمک میزد خیره شدم
سمتش خم شدم انتهای اون رشته توی دهنم گرفتم اروم اروم مکش زدم
با برخورد لبای نرم صدفیش چشمامو بستم با لذت هومی کشیدم
بوسه ارومی روش گذاشتم عقب کشیدم
به لپای گوجه ای شده اش لبخند زدم
+ اونی بهت پیام داده بود ... ناخداگاه چشمم خورد ینی نمیخواستم فضولی کنم ... ولی اون کیه؟
KAMU SEDANG MEMBACA
Yugen |KookV|
Fiksi Remajaچت استوری [compelet] از تعداد اپش نترسین خیلی کوچولوعه پارتا 🌱 تهیونگ دانشجوی جدید الورود رشته ی ادبیات که وقت مستی اشتباهی به جئون جونگکوک فاکر مشهور دانشگاهشون پیام میده + ددی فاک می _پس از همون اول زحمتی که میگفتی برام داری ، این بود؟ پارت های...