u

2.4K 363 57
                                    

به ماشین عزیزش خیره شد که از کاپوتش ففط خاطره مونده بود

لبشو گزید نیم نگاهی به چهره مظلوم و شرمنده تهیونگ انداخت

+ پس وقتی گفتی بیام دنبالت کاملا جدی بودی کیم تهیونگ

تهیونگ بازوی دوست پسرشو گرفت با لبای اویزون گفت

_تقصیر من نبودددد کوکی

جونگکوک متفکر سری تکون داد چونه اش خاروند : آره بیبی تفصیر تو نیست که ... تیرچراغ برق پریده جلوی ماشینت

تهیونگ چشماشو توی حدقه چرخوند با سر پایین زمزمه کرد : من داشتم راه خودم میرفتم

جونگکوک انگشتشو زیر چونه تهیونگ گذاشت سرشو بالا اورد

با قیافه ناراحت و جدی ادامه داد :
_ ولی از یه جایی به بعد دیگه من نمیرفتم ... ماشین خودش میرفت

جونگکوک تک خنده ای کرد تهیونگ توی بغلش فشار داد

+ ولی دیگه بهت ماشین نمیدم کیم ته

تهیونگ از بغلش در اورد سمت ماشین جونگکوک رفتن تا برگردن خونه

درسته خونه ... باید بگم مدتی میشه به خونه جونگکوک رفته بودن باهم زندگی میکردن بالاخره از داشتن یه اتاق بهتر بود

جونگکوک به اخمای تهیونگ خیره شد

دستشو که لب پنجره ماشین گذاشته بود برداشت روی فرمون گذاشت
با  دست ازادش دست تهیونگ فشرد

+ یوگن

تهیونگ سوالی نگاهش کرد

+ عزیزدلم اینکه میگم بهت ماشین نمیدم به این معنا نیست که بخاطر اینکه ماشینا رو لوله میکنی نمیدم

اروم موهاشو نوازش کرد دستشو دور شونه هاش حلقه کرد کمی هولش داد سمت خودش

تهیونگ سرشو روی شونه اش گذاشت زمزمه کرد : ببخشید این سومین ماشین بود

بوسه ارومی روی موهای فندوقی شده ی ته گذاشت

+ فدای سرت عزیزم نمیخوام ففط خدایی نکرده خودت اسیب ببینی وگرنه تو هرچی ماشین توی دنیاست لوله کن

Yugen |KookV|Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin