در خونه رو باز کرد با چیزی که دید قلبش ... چندتا سکته رو رد کرد
هنوز هم با بهت به مادرش خیره بود و پسر کنارش !
این شوخیه دیگه نه؟
اینجا چه جهنمیه دقیقا ؟با صدای دست زدن یونگی پشت سرش
چشماشو بست سعی کرد خودشو بعد لحظات سختی که پشت سر گذاشته آرومکنهچشماشو ریز کرد سمت یونگی چرخید
+ با کونت خداحافظی کن مین یونگی !
یونگی پا به فرار گذاشت جونگکوک هم با فحش های مثبت ۲۵ دنبالش دوید و مورد عنایت قرارش داد
+ پسره مریض ! مگه نمیدیدی دارمجون میدم کم مونده بود قلبم وایسته ... به تو هم میگن دوست ؟
تهیونگ به پسرا خندید و لبخندی به نگاه مهربون مادر کوک زد
واقعا دزدیده شدن حس بدی داره و این خب جدا از وحشتناک بودنش یه تجربه جالب محسوب میشد
سمت کوک که یونگی رو گرفته بود ...رفت دستشو دور کمرش حلقه کرد
_هپی بیردزدی کوکی
جونگکوک نفس عمیقی کشید شاکی به تهیونگ خیره شد
+ میخوای منو بکشی لاو؟ نگفتی سکته کنم؟
تهیونگ دستشو روی شونش گذاشت زمزمه کرد : مرد من قویه ! با این چیزا که طوریش نمیشه تازه ..منم بی خبر بودم و اوما جدی منو دزدید
جونگکوک نفس عمیقی کشید و انگار تازه چیزی یادش اومده باشه به جمعیت مهمونا خیره شد که همه با لباسای شیک و مجلل نگاهشون میکردن
لبشو گزید زیر لبی به تهیونگ گفت : از سوپرایز متنفرم
حالتون گایز که؟ اینم اخرین پارت امشب
X,y,z
پس دقیقا سه روز دیگه اخرین پارتای یوگن داریم❤️☕
YOU ARE READING
Yugen |KookV|
Teen Fictionچت استوری [compelet] از تعداد اپش نترسین خیلی کوچولوعه پارتا 🌱 تهیونگ دانشجوی جدید الورود رشته ی ادبیات که وقت مستی اشتباهی به جئون جونگکوک فاکر مشهور دانشگاهشون پیام میده + ددی فاک می _پس از همون اول زحمتی که میگفتی برام داری ، این بود؟ پارت های...