w

2.1K 310 9
                                    

# اقای کیم؟

تهیونگ با خستگی ناشی از خرید چند ساعتش به مرد ناشناس نیم نگاهی انداخت

+ بله ؟

# شما باید با ما بیاید

تک خنده ی بی صدایی کرد و با چشمایی ریز شده مرد عظیم جثه رو سرتاپا برانداز کرد

+ اونوقت شما کی باشی که برای من باید نباید تعیین میکنی؟

.
.
.

# انجام شد توی مسیریم

^ خوبه بیاریدش ویلا

# خیلی دست و پا میزنه خانم

^ ببندینش

.
.
.

برای بار سوم به تلفن خاموش تهیونگ زنگ زد

وات د فاک چرا برنمیداره

با نگاه عصبی به یونگی و جیمین خیره شد

_ وای به حالتون چیزیش شده باشه

یونگی شونه ای بالا انداخت و گفت : نگران نباش اقای عاشق هیچکس تا حالا به علت پیاده فروشگاه رفتن و خریدن سوجو و کیک ماهی نمرده

هلوی روی میز سمتش پرت کرد و زیر لبی فحشی نثارش کرد

ولی یه فروشگاه رفتن اینقدر زمان نمیبره ...

Yugen |KookV|Where stories live. Discover now