3: "𝖲¹,𝖲𝖤𝖧𝖴𝖭"

1.3K 386 222
                                    


" پـارانوئیــــد "

{قسمت سوم}

_اتاقت مثل قبله پسرم، به هیچی دست نزدم فقط بعضی وقتا گرد و خاکاشو می‌گرفتم!
سهون با دلتنگی به وسایل اتاقش نگاه می‌کرد و لبخند محوی به لب داشت.
دستی روی میز مطالعه‌اش کشید و نگاهش روی قاب عکسی که تصویر سه پسر رو نشون می‌داد قفل شد.
سهون، چانیول و جونگین درون عکس به سهون جدیدی که بیرون عکس ایستاده و با دلتنگی نگاهشون می‌کرد می‌خندیدن..
یونیفورم مدرسه به تن داشتن و لوح تقدیر فارغ‌التحصیلی تو دست‌هاشون بود!
جونگین وسط چانیول و سهون که قد بلندتر بودن ایستاده بود و دندون‌های سفیدش رو به رخ می‌کشید..
+آره. انگاری همه چی مثل قبله!
خیره به تصویر جونگین زمزمه کرد و زنی که هنوز تو چهارچوب در اتاقش ایستاده بود با خوشحالی و رضایت سر تکون داد:
_برو یه دوش بگیر، منم برم میز شامو بچینم!
در جواب زن سری تکون داد و وقتی در اتاقش بسته شد، قاب عکس رو از روی میز برداشت.
هم‌زمان با لمس صورتی که از درون عکس با لبخند نگاهش می‌کرد، روی تخت نشست.

+اصلا خبر داری که برگشتم؟
از فردی که لمسش می‌کرد پرسید و وقتی جوابی نگرفت، به تلخی از سهون خوشحال درون عکس نگاه دزدید.
قاب عکس رو کنار خودش روی تخت قرار داد و خیره به پارکت قهوه‌ای رنگ اتاقش، اون روز رو به خاطر آورد.

فلش بک

×خب خب خب، اینم از دیپلم؛ مرحله‌ی بعدی چیه؟
چانیول همون‌طور که جلوی جونگین و سهون عقب عقب راه می‌رفت، با ذوق زدگی دست‌هاش رو به هم کوبید و پرسید.
جونگین به دیوونه‌بازی‌هاش خندید و کاملا با‌حوصله جواب داد:
+باید یه دانشگاه خوب قبول شیم، درس بخونیم و پول در بیاریم!
_درس و دانشگاه به تخمم. جونگین محض رضای خدا یکمم زندگی کن، ای بابا!
+من تا وقتی پولدار نشم نمی‌تونم زندگی کنم!
_با دزدی هم می‌شه پولدار شد، حتما باید صبح تا شب درس بخونی؟

صدای پر حرص سهون تاسف خوردن جونگین و گشاد شدن لبخند چانیول رو به همراه داشت:
×سهون بخدا که تو برای داداشِ من بودن خلق شدی.پایَتَم مثلِ چی، کِی بریم بانک بزنیم؟
دست چانیول دور گردنش حلقه شد و طوری به خودش فشارش داد که سهون حس کرد الانه که گردنش بشکنه. چندباری به دستش کوبید و با خنده گفت:
_باشه چان قول می‌دم فردا بریم. فقط ول کن گردنو..
همین که چان گردنش و رها کرد، یونیفرم مدرسه‌اش رو صاف کرد و ثانیه‌ای بعد سه پسر با مسخره بازی‌های چان و سهون راجع‌به دزدی و خنده‌های جونگین کنار هم دیگه مسیر مدرسه تا خونه رو طی می‌کردن!
خونه‌هاشون به هم نزدیک بود اما چانیول باید زودتر از اون دو جدا میشد.
بعد از خداحافظی پر سروصدا جلوی در خونه‌ی خانواده‌ی پارک و برنامه چیدن برای شب، چانیول وارد خونه‌ شد و جونگین و سهون در سکوت مسخره‌ای کنار هم به مسیرشون ادامه دادن.
سهون چندباری به صورت جونگین خیره شد. دوست داشت چیزی بگه اما با پیدا نکردن حرفی، دهنش رو می‌بست!

PARANOIDWhere stories live. Discover now