" پـارانوئیــــد "{قسمت چهاردهم}
از لحظهای که نور ماشینش روی صورت اون دو افتاده بود، حسی شبیه به حسادت و دلخوری تمام هوش و حواسش رو ازش گرفت. طوری که مرد نفهمید چهطور ماشین رو متوقف و چراغهاش رو خاموش کرده بود!
چرا فقط نمیتونست این حقیقت رو که دیگه بهترین دوست سهون نیست، بپذیره؟
چرا نسبت به اون زنِ دوست دزد، حِس خوبی نداشت؟
نگاهش مدام بین اون دو که متقابل نگاهش میکردن، رد و بدل شد و در آخر لبخند تلخی به لب آورد و با چرخوندن سوئیچ، ماشین رو خاموش کرد.
سهون اما به سرعت از زن فاصله گرفت و قبل از اینکه جونگین فرصت کنه درب ماشینش رو باز کنه و خارج بشه، خودش این کار رو کرد..
+کجا بودی؟بدون اینکه جوابی به لحن نگرانش بده، از مرسدس بنزی که صاحبش کریس بود، پایین اومد و زیر نگاه خیره و ترسیدهاش، سرش رو سمت زنی که هنوز هم کنار ماشینش ایستاده و نگاهش میکرد چرخوند. فقط به رسم ادب سری براش تکون داد و متعجبش کرد. همین، باعث شد اون زن هم کمی خم بشه و متقابل سلام کنه!
عوضی دوست دزد، به خوبی بلد بود چیکار کنه..+کیم جونگین، مگه کـــری؟ گفتم کجا بودی؟
ضربهی محکمی به شونهاش زد و بلاخره توجه نگاه ناراحتش رو به خودش جلب کرد!
_بیرون!
درحالی جواب داد که دلیل این نگرانی رو ایگنور میکرد و در تلاش برای دلخور به نظر رسیدن، سمت در عقب ماشین به راه میافتاد.
سهون که تقریبا داشت از این خونسردی منفجر میشد و به گفتن جملهی "من فکر کردم داخل بودی" فکر میکرد، نگاه چپهای به زن انداخت که یعنی برو و کمی بعد، مثل جوجه اردک جونگین رو دنبال کرد.
وقتی درب عقب باز شد و صحنهای از دو جنازهی زنده که به بدترین شکل ممکن بغل هم بیهوش شده بودن نمایان، سهون تقریبا دوهزاریش افتاد و تونست نفس راحتی بکشه.
_کریس وو، پارک چانیول. دیگه رسیدیم. مثلا قرار بود من مست کنم. بیدارین یا نه؟
=اومـــا..
÷آه..چه تنگه..
نفس پر حرصی کشید و بعد از مالیدن چشمهاش و انداختن نگاهی ریز به زنی که داشت میرفت، سر و سینهاش رو وارد ماشین کرد تا اول کریس رو بیرون بکشه!
وقتی موفق شد مردی که بیدلیل مادرش رو صدا میزد از ماشین بیرون بکشه، نگاهی به سهون که هنوز هم نگران به نظر میرسید انداخت و لب زد:
_اونم تو بیار!لحنش بهقدری دستوری بود که سهون بلافاصله خم شد و بعد از کش و قوس فراوان بلاخره موفق شد چانیولی که از آخرین سکسش تعریف میکرد رو از ماشین بیرون بکشه..
صدای ماشینی که شنید خبر از رفتن اون زن میداد برای همین، با خیالی راحت وارد ویلا شد و دید که نگهبان سراغ ماشین کریس رفت تا اون رو داخل پارکینگ ببره!
به نظر مقصد یکی بود..
کریس و چانیول که تا خرخره خورده و بوی الکل از صد کیلومتریشون مشخص بود، قرار بود در یک اتاق بخوابن. وقتی از این بابت مطمئن شد که جونگ، کریس رو روی تخت دو نفره پرت کرد و به آرومی لب زد:
_همینجا بذارش؛ نمیتونیم تا بالا ببریمش!
YOU ARE READING
PARANOID
Fanfiction" پـارانوئیــــد " اما هیچکس بیگناه نبود. نه سهون که عاشق دوست صمیمیش شد؛ - به سایهات نگاه کن. نزدیکتم. در حالی که هرگز نمیتونم لمست کنم. من سایهی توام جونگین! و نه جونگین که با اسلحهاش قلب دوستِ عزیزش رو نشونه گرفت و بی درنگ، شلیک کرد. - کسی...