42: "𝖲³,𝖲𝖤𝖪𝖠𝖨𝖧𝖴𝖭"

682 157 203
                                    


" پـارانوئیــــد "

{ قسمت چهل و دوم }


جونگین هرگز اهل خودنمایی نبود.
وقتی تصمیم داشت خونه‌اش رو برای ساعتی ترک کنه و جایی بره، ترجیح می‌داد به‌ تنهایی پشت فرمون بنشینه مگر در شرایطی خاص، که حال خوشی نداشت.
اجازه نمی‌داد بادیگارد، یا کلا شخصی مسلح برای محافظت همراهیش کنه چراکه معتقد بود این‌کار به‌جای کارآمد و مفید بودن، بیشتر سبب جلب توجه و آسیب می‌شه.
و با همین عقاید، زمانی که کیونگسو هنوز همسرش به‌حساب می‌اومد، شیوه‌ی زندگی اون مرد رو تغییر داده بود.
اون دو بدون نیاز به محافظت کسی بیرون می‌رفتن و مثل زوجی بی‌دغدغه و خوشحال به‌نظر می‌رسیدن.
اما خب، پشت این زوجِ خوشحال و بی‌دغدغه همیشه مردی بود که برای افرادی با لباسی معمولی که اطرافش پرسه می‌زدن، سر تکون می‌داد و با دیدن توجه تمام و کمال اون‌ها نفسی آسوده می‌کشید.

احتیاط، شرط عقل بود و جونگین عاقلی که به حماقت تظاهر می‌کرد. در ظاهر چنان خودش رو انسان‌دوست و بی‌دشمن نشون می‌داد که حتی به عقل جن هم نمی‌رسید که چه حیله‌گرِ بد ذاتی پشت اون نقابِ معصومانه پنهان شده.
روش مبارزه‌ی جونگین این‌ بود.
همه‌چیز رو به‌قدری عادی جلوه می‌داد که نمی‌شد نتیجه‌ی درستی گرفت. اگر کسی دلیلِ آسیب خودش رو از جانب جونگین می‌دید، با نگاه کردن به شیوه‌ی زندگی مرد نظرش به‌ کل برمی‌گشت.
چرا؟
جواب ساده بود.
مَردی که گناهکار بود، مردی که برای خودش دشمن‌ می‌تراشید و چوب لای چرخ دیگران می‌کرد، این‌طور با خیال راحت در سطح شهر و بدون بادیگارد پرسه نمی‌زد.
گناهکار همیشه از عاقبت کارش می‌ترسید و احتیاط می‌کرد..

برای شرکت‌های رقیب، یا خلاصه‌تر، کسانی که سودشون در ضرر جونگین بود، جونگین فقط مهره‌ای بی‌ضرر و تازه به‌ دوران رسیده به حساب می‌اومد.
پسرکی فقیر، که به درآمدی قابل تامل رسیده و ظاهرا همین براش کفایت می‌کنه. داستان زندگی جونگین، برای بعضی‌ها الگو و برای بعضی دیگه، شبیه شنیدن جوک بود.
نکته‌ای که همیشه فراموش می‌شد، این بود که چهره‌ی تمام مرد و زن‌هایی که به نمایش دلقک می‌خندیدن، در ذهن ثبت و ضبط می‌شد. هیچ‌کس نمی‌دونست که دلقک چه‌طور در پایان نمایش و دور از چشم دیگران، برای اجرای بعدی برنامه‌ریزی می‌کنه.
پدر کیونگسو، مثالی واضح و روشن از بین همین تماشاچی‌ها بود.
جونگین‌ حتی خبر نداشت که اون مرد حالا کجا می‌خوابه.
پیدا کردن راه‌حلِ این‌ مسئله رو به عهده‌ی کیونگسو گذاشته و خودش عقب کشیده بود.
مرد بیچاره، فقط چند میلیون وون به داماد سابقش ضرر زده بود اما حالا این خودش بود که دیگه چیزی برای ارائه نداشت. حتی نفهمید دقیقا از کجا خورده و چه‌طور به بدبخت‌ترین ورژن خودش بدل شده. از جونگین هم کینه‌ای نداشت، چراکه اگر داماد سابقش نبود، به‌جای خیابون احتمالا در زندان‌ها می‌خوابید و به‌جرم فرار از مالیات، چند‌سالی آب خنک نوش جان می‌کرد. هرچه که بود، پا به فرار گذاشته و تخت پادشاهی اون شرکت دوباره از آن صاحب اصلیش شده بود.

PARANOIDWhere stories live. Discover now