44: "𝖲³,𝖲𝖤𝖪𝖠𝖨𝖧𝖴𝖭"

852 158 178
                                    


" پـارانوئیــــد "

{ قسمت چهل و چهارم }

انگار هیچ یک از دو مرد روی زمین نبودن.
بهشت بیشتر از همیشه بوی بهشت می‌داد..
به طرز شگفت‌انگیزی، خبری از افکارِ جان‌گداز نبود، بلکه این صدای بوسه‌های کوتاه و پر از لبخند بود که روح رو نوازش می‌کرد. بوسه‌ای که انگار روی درد‌ها و زخم‌ها می‌نشست و مثل آب روی آتش، سیاهی رو می‌برد و زندگی دوباره به تن‌ها می‌بخشید.
جونگین دلتنگی رو بیشتر از هر وقت دیگه‌ای حس می‌کرد، چراکه مدت‌ها بود که این سهونِ شیطون رو ندیده بود. مدت‌ها می‌شد که چنین لبخندی روی لب‌هاش ندیده بود. گربه‌ی سفیدش، نه فقط با لب‌هاش، بلکه با چشم‌هاش هم می‌خندید. جونگین حتی صدای خنده‌های قلبِ سهون، که بوسه‌های پر حرارتی روی لب‌هاش می‌کاشت رو می‌شنید.

بدون شک دلیل خنده‌هاش، تمامِ این حس و حال‌های خوبی بود که از معشوقه‌اش سرچشمه می‌گرفت. اگر سهون نمی‌خندید، جونگین به هم‌بستر شدن گذشته‌شون فکر می‌کرد و دیوونه می‌شد..
یا نه، چرا راه دور می‌رفت؟
اگر سهون نمی‌خندید، جونگین به هزاران چیز مختلف فکر می‌کرد و دیوونه می‌شد.
این خنده‌ها زنجیروار به خنده‌ی دیگری وابسته بود و کسی چه می‌دونست که اگر لحظه‌ای لبخند از روی لب یکی از اون دو پاک می‌شد، چه‌طور در کسری از ثانیه، بهشت بدل به جهنم می‌شد!

همه‌چیز خیلی سریع اتفاق می‌افتاد چراکه در اون لحظه دو مردِ بالغ و تشنه، بی‌صبرانه به جون هم افتاده بودن. یکی تشنه‌ی چشیدن تن جونگین و دیگری تشنه‌ی رابطه‌ای که خیلی وقت بود طلب می‌کرد. برای همین درحال‌حاضر روی پاهای سهون نشسته بود، گردن و گوش‌های سرخش رو می‌بوسید و چنگی به موهاش می‌زد.
ویژگی‌ جدیدی که از سهون کشف کرده بود همین بود؛ جونگین می‌دونست سهون دوست داره چه‌طور سکس کنه، می‌دونست که معمولا میلی به حرف زدن نداره، می‌دونست که انجام سریع‌تر کار، اون هم به روشی کاملا وحشیانه رو بیشتر می‌پسنده..
اما چیزی که نمی‌دونست این بود که سهون در حین رابطه سرخ می‌شه، گونه‌ها، گردن و از همه‌جا بیشتر گوش‌هاش..
برای فهمیدن چنین چیزی باید سهون رو در حین سکس می‌دید، و حالا فهمیده بود و نمی‌تونست از گاز گرفتن گوش‌های دیگری دست برداره.

دیگری که با گرفتن کمر جونگین متقابل سینه‌ای که درست روبه‌روی صورتش بود رو می‌بوسید..
تمام چیزی که تجربه می‌کرد جدید بود، به‌خاطر خدا..
سهون هرگز بوسیدن سینه‌ای تخت رو تجربه نکرده بود!
اما سرخی نیپل‌های دیگری به قدری بامزه بود که بوسیدن و لیس زدنش مدام تکرار می‌شد.
گوشت نرم و شیرینش گاز گرفته می‌شد..
و صدای نرم‌تر خنده‌ها و هیس کشیدن‌هاش در گوش‌هاش می‌پیچید.
کمی که گذشت، جونگین با بغل کردن سر سهون، مجبورش کرد روی تخت دراز بکشه. اما برخلاف تصور سهون به‌قدری تسلیم بود که زیر بدنش کشیده شد و جونگین با حوله‌ای به دور کمر، روش خیمه زده و متعجب نگاهش می‌کرد.

PARANOIDWhere stories live. Discover now