پارت39

2.1K 444 112
                                    

*پشماممم یعنی اونی که الان توی اتاقه ...
"برادرتونه ارباب جوان
هینی کشید و با چشمای درشت شده به دخترک خدمتکار خیره شد. کی باورش میشد آدمی که همه تصور میکردن معشوقه مخفی آپاشه برادر بزرگتر خودش باشه؟الان باید چه واکنشی نشون میداد ؟
تک سرفه ای کرد و برخلاف میل شدیدی که برای فهمیدن ماجرا داشت ظاهر بی تفاوتی به خودش گرفت
*باشه میتونی بری
"چشم
به محض رفتن بتا با احتیاط نزدیک اتاق شد و از فضای بین در مشغول دید زدن خوناشام بیهوش شد که به نظر اوضاع خوبی نداشت . باورش نمیشد که آپاش همچین مسئله مهمی و از پدراش مخفی کرده باشه
اون حتی از این حقیقت شوکه کننده حرفی به بونگم نزده بود چه برسه به آلفاهای بیچاره
این موضوع میتونست برای تهیونگ و کوک سخت ترین انتقام ممکن بوده باشه !انگار آپاش به خوبی میدونست که چطور باید با استفاده از نقطه ضعف جفتاش بهشون آسیب بزنه و همین کارم کرده بود حالا باید میدید که انتهای این قضیه به کجا ختم میشه چون قطعا روزای خوبی در انتظار جیمین عزیزش نبود...

_بچه ها دوقلو بودن و تو هیچی ازش نمیدونستی ؟؟؟
با شکستن چهارمین مجسمه کنار پاهاش لرزی کرد و لباش و به دندون گرفت ،لعنتی کم مونده بود از بغض سنگینی که سد راه اشکاش شده بود خفه بشه اما چاره ای جز بی صدا شکستن و تحمل کردن نداشت
×جوابش و بده جیمین ،حرف بزن !!!
نفس بریده ای کشید و همزمان با بلند کردن سرش غرید
+عوضیا چند بار بهتون بگم ؟؟؟من لعنتی بخاطر پدر حرومزادم نمیتونستم برم بیمارستان چون جاسوسای پست فطرتش همه جا دنبالم بودن وقتی توی اون آتیش سوزی کوفتی دردم شروع شد و جیهیون و به دنیا آوردم فهمیدم که بچه ها دوتان ولی بعدش که رفتم تو کما هیچی ازش یادم نموند و فراموشش کردم لعنتی من حتی نمیدونستم شماها آلفاهامین
تهیونگ با دو انگشت بالای بینیش و فشرد تا به عصاب خودش مسلط باشه ،این موضوع چیزی نبود که بشه به راحتی ازش گذشت و از طرفی نمیتونست اجازه بده اشتباه گذشته بازم به آینده پیش روشون گند بزنه پس قبل اینکه دست به کار احمقانه ای بزنه اتاق و ترک کرد تا وضعیت جیهیون و بررسی کنه

_الان چی جیمین ؟دلت خنک شد؟!دیگه قرار نیست به اون انتقام لعنتیت فک کنی؟
روی زانوهاش فرود اومد و چنگی به سینه دردناکش زد . چرا ضربان قلبش متوقف نمیشد ؟انقدر حقیرو بیچاره شده بود که حتی مرگم اون و لایق سفر به اعماق جهنم نمیدید؟
صدای خنده های پر حسرت جونگ کوک مثل ضرب سیلی بود که توی گوشش فرود میومد ،کاش میتونست آلفای روبروش و از غمی که وجودش و وادار به جنون میکرد خلاص کنه اما...خیلی مسخره به نظر میرسید وقتی خودش توان رها شدن از بدبختی های تموم نشدنیش و نداشت
با دیدن حال بد امگا ترجیح داد اونم مثل آلفای بزرگتر تنهاش بزاره که زمزمه ی ضعیفش اون و از اینکار منصرف کرد

+خیلی‌...درد داره
به آرومی سمتش برگشت و ابرویی بالا انداخت
_چی؟
+درد دارم ...کوک!
نگرانی بیش از حدی که داشت اجازه نمیداد نسبت به لحن گرفته و صدای غمناک معشوقش بی اهمیت باشه ،پس فورا کنارش حاضر شد و با اخم محوی مشغول بررسی کردن بدنش شد
_از کی ؟نکنه تب داری؟
انگشتای سردش و روی دست جونگ کوک گذاشت و به آرومی اون و از روی صورتش پایین آورد . حالا که نگاه مجذوب کننده آلفاش و داشت میتونست برای بخشیده شدن پیش قدم بشه
+باور کن ...نمیخواستم ...اینکاروکنم
_پس مریض نیستی همش فیلم بود ؟
+نه!هنوزم درد دارم اما اینجا ...
اینبار دستش و روی قلبش گذاشت و فشرد
+میبینی؟حتی الانم خیلی آروم میزنه و تو میدونی این برای یه ومپایر ضعیف چه معنی داره...ش...شاید دارم به آخر...
_هیششش هیچی نگو !وضع و از اینی که هست خراب تر نکن جیمین
+اگه من بمیرم همه چی درست میشه مگه نه؟
دندون قروچه ای کرد و با عصبانیت شونه هاش و توی دستاش گرفت
_چرت و پرت نگو اگه قرار بود با نبودنت همه چی درست بشه 18سال پیش این اتفاق میفتاد .یه بار دیگه حرف از مردن بزنی خودم به حسابت میرسم فهمیدی؟فهمیدییی؟؟؟
با فریاد یهوییش چشماش و روی هم فشرد که همزمان قطره اشکی روی گونش سرازیر شد .چرا اون نمیفهمید که همه این حالتاش مثل خنجریه که توی قلب جونگ کوک فرو میره؟
+ف...فهمیدم آ...آلفا
هوفی کشید و فارغ از اتفاقات پیش اومده آغوش گرمش و به روح پر تمنای پسرکش هدیه داد
_از بس خنگی که واقعا نمیدونم چی بهت بگم
+م...متاسفم
لبخند محوی زد و بوسه ای روی موهای امگاش گذاشت
_تو مقصر هیچکدوم از این اتفاقا نیستی اشتباه از ما بود که نتونستیم معشوقمون و کنار خودمون نگه داریم همین موضوع باعث شد آسیب ببینی امگای من
،خودشم از بغض لعنتی که باعثش وضعیت الانشون بود بی نصیب نبود اما باید مثل همیشه قوی میموند تا تکیه گاه خانوادش باشه چون اونا بهش نیاز داشتن مخصوصا آلفاش که بخاطر یه فروپاشی عصبی رایحه تلخش و توی کل اتاق به جا گذاشته بود

𝘼𝙢𝙖𝙧𝙞𝙨🌙Where stories live. Discover now