_موچی عسلیم؟بیبی؟
جیمین لبای غنچه شدش و جلو داد ،الان بیشتر دلش میخواست روی بالش جوجه ای توی بغلش تمرکز کنه تا قیافه وا رفته آلفاش چرا فقط بیخیالش نمیشد؟
+اهه سرم رفت کوک
_قربونت برم فقط یه بار ازش استفاده کن
چشماش و روی بیبی چک و نگاه ملتمس جفتش چرخوند .یعنی واقعا لازم بود انجامش بده؟دروغ چرا برخلاف ظاهر بی تفاوتش در حد مرگ استرس داشت. ترس ها و اتفاقات گذشته مثل یه فیلم تراژدیک از جلوی چشماش عبور میکردن تا همه جوره اضطراب و با تموم وجودش حس کنه
یعنی لیاقت این و داشت که یه بار دیگه پدر بشه؟باز شدن در و ورود تهیونگ همراه شخص نا آشنایی خیلی زود نگاه کنجکاوشون و شکار کرد ،چی تو سر جفت دیگشون بود؟
×نگران نباشین اون یه دکتره معمولیه
اشاره ای به زن کرد که اون بعد تعظیم کوتاهی سمت جیمین راه افتاد و کیف پزشکیش و روی میز گذاشت
"لونا از کی حالت تهوع دارین؟
+خب...تقریبا دو سه روزی میشه
"بسیار خبامگای چشم عسلی هر از گاهی بین آزمایشا چشمای درشتش و به آلفاهاش میدوخت که اونا با قلب منفجر شده از شدت کیوتی لوناشون قربون صدقش میرفتن و بهش اطمینان میدادن که همه چی مرتبه تا اینکه بعد چند دقیقه دکتر به حرف اومد
" جیمین شی امکان بارداری زیاده پس من باید ...
+جیغغغغغغ نه نه نمیخوامممممم داری دروغ میگی امکان نداره من باردار باشم دوباره ...دوباره آزمایش بگیرشوکه به امگای دستپاچه نگاه کردن که به نظر ناراحت و عصبی میومد همین باعث شد لبخند از روی لبهاشون محو بشه،یعنی اون نمیخواست عشقشون ثمره دیگه ای داشته باشه؟
جونگ کوک با اخم اشاره ای به دکتر کرد که زن بیچاره بدون کوچیکترین معطلی جو نا آروم اتاق و ترک کرد قبل از اینکه توسط رایحه قدرتمند دو آلفا به قتل برسه
حالا بازم تنها شده بودن اما اینبار با افکارشون ...
تهکوک توی ذهنشون به این فکر میکردن که امگا هنوزم بابت اتفاقات گذشته ازشون تنفر داره اما جیمین وحشت داشت بخاطر تکرار دوباره یه تجربه قدیمیمیترسید از قبول کردن مسئولیتی که قبلا توی رسیدگی کردن بهش شکست خورده بود
×چیزی ناراحتت کرده ؟نکنه هنوزم ازمون ناراحتی
+مسئله این نیست تهیونگا
آهی کشید و بعد فشردن چشماش روی هم مجددا بازشون کرد و به جفتاش نگاه کرد+من هیچوقت نتونستم آپای خوبی برای بچه هامون باشم هرچقدرم تلاش کردم در آخر فقط خودم و ازشون گرفتم همین باعث شد پسرامونم پا به پامون عذاب بکشن میترسم ...سرنوشت این بچه هم با وجود پدری مثل من...
_تمومش کن جیمین!!
صدای جدی جونگ کوک به قدری قاطعانه بود که حتی تهیونگم از جا پروند ،انگاری حرفای امگا زیادی عصبانیش کرده بود چون از اخم غلیظ روی پیشونیش برداشتی جز این نمیشد کرد
YOU ARE READING
𝘼𝙢𝙖𝙧𝙞𝙨🌙
Fanfiction+عشق یعنی وقتی یه نفر قلبت و میشکنه و حیرت انگیزه که با قطعه قطعهی قلب شکستت دوستش داری ! جیمین خوناشامی که به عنوان پرستار به عمارت قدرتمند ترین روسای مافیا یعنی جئون جونگ کوک و کیم تهیونگ میره اما حتی تصورشم نمیکرد شخصی که باید ازش محافظت کنه پسر...