پارت40

2K 447 111
                                    

*هیونگ کجا میخوای بری؟؟؟مرگ یونگ اگه بزارم
&ول کن پام و چته تو؟
*اگه بری ددیا کونم میزارن آپا هم دهنم و مورد عنایت قرار میده لطفا همینجا وایسا تا برم صداشون کنمممم
&چرا نمیفهمی من یه کار فوری دارم
*تو چرا نمیفهمی زندگیم در خطره ها؟؟؟نه اگه بخوای بری باید از روی جنازم رد بشی
این و گفت و با جدیت جلوی پای جیهیون دراز کشید و با اخم به سقف زل زد هه امکان نداشت هیونگش اینبار باهاش مخالفت کنه مگه نه؟هرچند انتظار نداشت پسر بزرگتر با بیخیالی از روی بدنش گام برداره و اتاق و ترک کنه

&جلوم و نگیر بچه وگرنه آسیب میبینی
همینطور که شکم دردناکش و می‌مالید پشت سرش راه افتاد تا هر کاری از دستش بر میومد برای متوقف کردنش انجام بده دلش نمیخواست جیمین عزیزش و نا امید کنه چون مسلما اون از اینکه پسر بزرگترش بدون صحبت کردن باهاش عمارت و ترک کرده غمگین و ناراحت میشد ...نه نباید میزاشت این اتفاق بیفته !!
*هیونگ اگه بری خودم و پرت میکنم پایین یه جام میشکنه ها
&این چرت و پرتا رو من جواب نمیده کوچولو برو رو یکی...
"خدای من ارباب جواننننن!!!

با شنیدن صدای افتادن چیزی بهت زده دست از پوشیدن کتش برداشت و نگاهی به پشت سرش انداخت. اون وروجک احمق چه غلطی کرده بود؟!
*آییی فک کنم پام شکستتتت
هوفی از سر کلافگی کشید و با قدمای متحکم و آرومی خودش و به دونسنگش رسوند و کنارش زانو زد
&ببینم تو چند سالته؟اصلا عقلی تو اون کله پوکت داری ؟
یونگ اخمی کرد و نگاهش و از چشمای عصبانی جیهیون گرفت
*اگه به حرفم گوش میدادی اینکارو نمیکردم
&لعنت بهش فقط دهنت و ببند خب؟
*بداخلاق

بی توجه به غرغرای تروآلفا دستی به موهای پر کلاغیش کشید و با ملایمت مشغول بررسی کردن پای زخمیش شد تا ببینه تا چه حد آسیب دیده
&چیز خاصی نیست فقط در رفته
*چیز خاصی نیستنتتت؟؟؟؟بیشعور بخاطر تو چلاغ شدم بعد میگی ...آخخخخ
با حرکت یهویی جیهیون و جا افتادن پاش فریادی کشید و چنگی به لباس هیونگش زد . فاک بهش میخواست اینطوری ازش انتقام بگیره؟
&هی آروم باش
*درد داشت
&همین دیگه میخواستی دیوونه بازی در نیاری
*ایکس کیوز می؟اون وقت کی باعثش شد؟
پشت چشمی برای برادرش نازک کرد که فقط باعث تکخند حرصی جیهیون شد،نه انگاری اینطوری نمیتونست از شر پسر بچه تخس روبروش خلاص بشه پس چاره ای جز انتخاب آخرین راه حلش نداشت

&خیلی خب تو رو با خودم میبرم البته اگه مثل بچه آدم یه گوشه بشینی
یونگ با شنیدن این حرف بهت زده از جاش پرید و زود سرپا شد که باعث تعجب خدمه و محافظا مخصوصا هیونگش شد که همچنان دو زانو روی زمین نشسته بود
*این شد حرف حساب یه دیقه همینجا وایسا تا برم لباسم و بپوشم زودی برمیگردم
این و گفت و بدون معطلی از پله ها بالا رفت ،قبل از اینکه جیهیون فرصتی برای قال گذاشتنش داشته باشه

𝘼𝙢𝙖𝙧𝙞𝙨🌙Where stories live. Discover now